"پس مبادا با بی​حجابی ناموسمان، در تولد اولاد ديگران سهيم باشيم " 


اخبار داغ اين​روزها و روش​های خنده​دار مسئولين مبارزه با بدحجابی همه​جای دنيا پخش شده. دوست نازنینی از پاکستان خبر را در مطبوعات کشورش خوانده بود و ای-ميلی فرستاده بود که در ايران شما و از همه مهم​تر در ذهن بيمار طراحان مبارزه با بدحجابی در ايران چه می گذرد؟ نوشته بود که می​خواهد مقاله​ای بنويسد در رد اين روش ها که مبادا خدای نکرده اسلاميست​های افراطی پاکستان از اين روش​ها الگوبرداری کنند و با این کارمی​خواهد هشداری بدهد تا به قول خودش دمبشان چيده شود. حالا بيا و مدام اين طرف و آن طرف توضيح بده که چنين است و چنان است و مردم ايران از اين اتفاق خشنود نيستند. اصلا مگر عموم مردم ایران و خواسته​هایشان اهمیتی برای گردانندگان دارند؟
در رابطه با پرسش اخیر، یاد کامنت آقای وبلاگ​نويسی افتادم که در جواب وبلاگ​نويس محترمی نوشته بود: "... چه کسی گفته ما عاشق چشم و ابرو و غمزه شمایم؟ ما پشیزی برای مخالفین نظام و عناصر خودفروخته ارزش قایل نیستیم. خودفروشان اسیر در شهوت و نفاق خود در زباله پرسه میزنند و اگر هنوز نفسکی میکشند؛ فرصتی برای بازگشتشان به معنویت و اسلام است . ما را با شما چه کار است؟ بترسید از آن روز که سپاه مهدی بر شما بتازد و نسلتان را از کره زمین پاک کند. شما لازم نیست از مدیریت نظام و برنامه هایش ایراد بگیری! بقول شما مدیریت ما که ضعیف است، مدافعین نظام هم که در اقلیت، ملت هم که مخالف ماست؛ خوب بروید شادمانی کنید! ضعف نظام که برای شما باید خوشحال کننده باشد! از دوست شما هم پرسیدم پس دیگر چرا همچون مرغ میترسید و جیک تان در نمی آید؟!
ما هم این دنیا را داریم هم آن دنیا را شما چه دارید؟ هم اعتبار در ایران اسلامی داریم هم ارج و مقام در خارج از مرزهای ایران شما چه دارید؟ بدبخت نه روادید اروپا را به شما می دهند نه ویزای آمریکا ونه سمتی در خور در ایران!..." و جالب اينجاست که تا جايی که من اطلاع دارم دوست محترم ما خودش از دلسوختگان اين نظام است... اما نکته ی قابل توجه اين است که هرکس انتقادی می​کند، از سر دلسوزی چيزی می​گويد، هشداری می​دهد، تذکری دوستانه می​دهد، مخالف نظام قلمداد می​شود و مارک خنده​دار "اقدام علیه امنیت ملی" با چسب اهو به او می​چسبانند.

در ايران ما هميشه زنان ابزاری بوده​اند در دست گردانندگان.​چه در زمان رضاشاه که يک باره چادر از سر زن​ها کشيدند که مدرنيت و تجدد خام و جوان و تازه از راه رسيده​ی ايران و ايرانيان را نمايش دهند و اين نمی​شد جز به وسيله​ی ابزاری به اسم "زن". چه در بعد انقلاب که يک​باره هوای اسلام و صادر کردن آن به ممالک ديگر چنان شوری برپا کرد که با نامردی و موزماري از مدارس و ادارات حجاب اجباری شروع شد. حال آنکه در وعده​های داده شده در نوفل شاتو و در برابر فرانسويان "آزاديخواه" خبری از این تصمیمات نبود. هرچه بود نجات ایران و ایرانی از ظلم ستم​شاهی بود و مصیبت​های وارده به پیکر ایران عزیز و بزرگ​نمایی آن​ها (رجوع کنید به مقاله​ی اخیر آقای زیدآبادی در روز آن​لاین). کاست​ها و مدارک آن​روزها موجود است. ما که بچه بوديم اما بعدها که نوار سخنرانی​ها را می​شنيديم با آنچه که در مدارس و با آن کتاب قطور تاريخ که هر سال قسمت​هايي از آن، بدون هيچ شرمی سانسور می شد و قسمت​هايی فی​البداهه و من​درآوری به آن اضافه می​شد, متفاوت بود. از آن جمله بود، بست نشستن دو آيت​الله در سفارت بریتانیای کبیر در زمان مشروطيت که به يک باره و به طرز معجزه​آسایی آن فصل از کتاب سال بعد سانسور شد.

اما برگردیم به مسئله​ی شیرین زنان. این "شیاطین رجیم" که کاری ندارند جز گمراه کردن مردان دلیر و آزاده. گاهی جادوگرند و گاهی عشوه​گر. گاهی خبیثند و نماینده​ی شیطان بر روی زمین. فتنه​ها برپا می​کنند و آتش​ها می​سوزانند این اناث لطیف، محیل، دست شیطان از پست بسته. اما چنان که ضرورت ایجاب کند، می​شود زنی در صحنه و جان​برکف و شریف و اثرگذار. مگر نبودند زنانی بی​حجاب که راهپیمایی​ها کردند دوش به دوش مردان؟ مگر انقلاب اسلامی تنها مردانه بود؟ آن​جا که احتیاج به خیل عظیم مردمان بود، چه فرقی می​کرد که چادر بر سر داشته باشی و پوشیده باشی یا نه؟ مهم هدف بود و آن هم سرنگونی طاغوت. حرفی نبود بر سر محجبه یا سر باز بودن. همه با هم. اما کار که به سرانجام رسید، عذرشان را خواستیم و شعار سر دادیم که برای زن مسلمان، هیچ وظیفه​ای مهم​تر از شوهرداری و زاييدن بچه و تربيت فرزندان صالح در دنيا يافت نمی​شود. اين اوضاع ديری نپاييد و جنگ شروع شد. باز نياز بود به اين زنان نازنين که پشت جبهه​ها را تقويت کنند. يادم می​آيد ما دختربچه​ها آنقدر در حياط مسجد محل به همراه ديگر زنان چه مذهبی و چه غير مذهبي، برای جبهه​ها لپه پاک کردیم که نوک انگشتانمان تاول زد. سال​ها گذشت. اکنون که زنان ما در پی احقاق حقوقی هستند که از آنها دریغ شده و کاری نمی​کنند جز آشنا کردن زنان کوچه و بازار و اتوبوس و تاکسی و خیابان و در و همسایه، با حقوقی نداشته​اشان، با بی​شرمی متهمشان می​کنیم به "براندازان نرم"! آقایان یک کلام بگویید، " نگویید، نشنوید، نخوانید، ننویسید، نفهمید و ندانید!" و راحتمان کنید! خجالت نکشيد و بگوييد نسوان محترمه تشريف ببريد در اندرونی​ها. ابزارها جایشان در پستو و اندرونی​ست. ابزاران محترم بروید که کاری بس مهم​تر در انتظارتان است...


اما در مورد بدحجابان. اين آرايش​های گاهی غير متعارف و مدل​های جور وا جور و به قول برخی "لباس​های عجق وجق" جز دست​پخت تحميل و فشار و زور خودتان است؟ باوعده​ی پرداختن به مشکلات مردم آمديد و جز اضافه کردن بار بيش تر چه کرديد؟ يعنی راه​حل تمام معضلات جامعه از سوراخ بدحجابی می​گذرد؟ حتا آنقدر انتقادات را برنمی​تابید و آنقدر روراست نیستید که باز انگشت اتهام به سوی خبرنگارها و روزنامه​ها نشانه می​روید که فرمانده ی محترم نیروی انتظامی می گوید که "مبارزه با بدحجابي ساخت خبرنگاران است" . کاش با مردم روراست بوديد. مردم ايران به راستی شريفند...



سخن به درازا کشيد. قصدم گذاشتن نمونه ی نامه​ای بود که "فقط گلها بخوانند". این نامه را امروز دوستی از ايران برايم فرستاده بود. نمونه​ی از نگاه ابزاری به زن که خود اختیاری ندارد و مردش و پاسدار و چوپان ناموسش همه​کاره و سرپرست اوست. ظاهرا این نامه، ابتکاری فرهنگیست برای مبارزه با بدحجابی که در اصفهان توسط اداره​ی کل امور اوقاف و خيريه استان اصفهان و امربه معروف حوزه​ی مقاومت بسيج ۳ امام حسين و ۱ فاطمه​الزهرا انجام شده. خود بخوانيد و انديشه کنيد:

"بسم​الرب زهرا
ای عزيز که خداوند تو را به سرپرستی خانواده​ات برگزيد، غيرت و مردانگی را پيشه​ی خود ساز تا به گروه مردان راه​يابی و نيک بدان که پوشيدگی زنان، تبلور غيرت مردان آن​هاست. پس با مردانگي، پاسدار حجاب ناموس خويش باش، آن​گونه که غيرت تو را احساس کنند.
امام صادق(ع) فرمود: خداوند غيور است و مردان غيور را دوست دارد.
ای عزيز، بدان نمايش جاذبه​های جنسی بدن زن، تاثير در جسم و جان و هورمون مردان بيگانه را به همراه دارد. پس مبادا با بی​حجابی ناموسمان، در تولد اولاد ديگران سهيم باشيم که شيطان نيز سهام​دار انها خواهد شد و پوشيدگی زن، پادزهر اين مشارکت است.
ای عزيز، ويژگی​های جسمی زن از اسرار و حجاب، حافظ اسرار زيبايی​های زن است، پس نبايد اسرار را بر نامحرمان افشا کنيم که بر خود خيانت روا داشته​ايم، و خداوند خيانت​پيشگان را دوست ندارد."

پايان...





اخراجی​ها رو ديدم. دوستش نداشتم.

به نظر من، نکته​ی مثبت فیلم، انتهای فیلم بود و نمایش صحنه​های جنگ. چهره​ی زشت جنگ. پاهای بریده جوان​های مردم، تلخی مرگ، یادآوری آن روزها. صحنه​ی خداحافظی از رزمنده ها که خودم هم تجربه​اش رو دارم. اتوبوسی که تو صدا و هیاهوی سرود و نوحه و آه و گریه به راه میافته و برادرعزیزتر از جان به زحمت ۱۵ ساله​ات رو با خودش می​بره. مادرت آرام و بی​صدا مظلومانه اشک می​ریزه و تو از خودت می​پرسی آیا دوباره برادرت را خواهی دید یا این آخرین باری بود که بوی بدنش رو استشمام کردی.. یاد روزهای قهر و گریه و اعتصاب غذای برادر میافتی که به زور از مامان و بابا رضایت​نامه می​خواست که بره... بگذریم...


برام فرقی نمی​کنه ده​نمکی این فیلم رو ساخته يا کس ديگه​ای. اما شوخی​ها لوس و يخ و تکراری بودند و گاهی هم به حال و هوای آن روزها نمی​خوردند و مربوط به همین چند سال اخیر می شدند. بازی​ها به دل نمی​نشستند. بيژن چند باری خنديد از ته دل ولی من فقط يه قسمت فيلم خنديدم و اون شعرخوندن اين اخراجی​ها ته اتوبوس و بعد تبديل شدنش به سرود انقلابی بود. نفهميدم چرا ده​نمکی تو فيلمی که در يوتيوب ديدم، از امين حيايی انقدر عذرخواهی کرد. به نظر من که بازی امين حيايی خيلی سطحی و بد بود. اون از اون فيلم يخ شام عروسی که حيايی و نيکی کريمی اصلا در حدی که بايد باشند، نبودند و من با زور نيم ساعت فيلم رو ديدم و اين هم از اين فيلمش. اکبرعبدی و يکی دوتای ديگه هم که انگار دارند برات جوک ترکی تعريف می​کنند. تنها نکته​ی مثبت بين بازيگران، حضور اون بازيکن نقش شهيد کشوری بود که اسمش رو هم يادم رفته.

اما به قول آقای پاکدل نازنين، خوبه که "ده​نمکی هم برای بيان عقايدش به زبان شريف سينما متوسل شده" و اين می​تونه نشانه​ی خوبی باشه...

پی​نوشت.در همين رابطه، بهار عزيز هم مطلبی نوشته.




"هر چه دارم از آن شما، جز آزادی اندیشه​ام" 


*به دوستان، زنان و مردان آزادانديش...

خواننده: فلوران پنی Florent Pagny - Ma liberté de penser



**پروردگار خیر دهد به انسان​های با انصاف:

آيت الله فاضل ميبدي: موارد فقهي مورد اشاره در كمپين قابل تغييرند. جمعه 24 فروردین 1386

تغيير براي برابري: آيت الله فاضل ميبدي اعلام كرد موارد حقوقي ذكر شده در بيانيه كمپين 1 ميليون امضا همگي قابل اجتهاد مجدد و اصلاح است.
عضو شوراي مركزي مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم با بيان اين مطلب افزود:« قواعد حقوق اجتماعي و جزايي با اجتهاد مجدد قابل تغيير است و قواعد فقه سنتي نيز از اين دست است . چنانچه اگر 13 قرن پيش تعدد روجات عرف بود و يا عقد دختر 9 ساله مستحب بود امروز با رعايت اصل عدالت و شرايط اجتماعي بايد پذيرفت اين موارد ديگر قابل قبول نيست.»
وی در اشاره به برخي تبعيض هاي حقوقي ،در مورد قانون ديه گفت:« در دنياي امروز كه زن و مرد همپاي هم كار مي كنند و حتي زنان در برخي خانواده ها تنها نان آور هستند نصف بودن ديه زن با اين توجيه كه مرد نان آور محسوب مي شود دور از عدل و غير قابل قبول است.»
آيت الله ميبدي با انتقاد از حق طلاق و سواستفاده مردان از اين حق بر لزوم بازنگري در قوانين خانواده تاكيد كرد. اين عضو ارشد حزب اعتماد ملي، برخورد مراجع قضايي با فعالان زن را محكوم كرد و گفت:« اين برخورد در مقابل يك حركت كه نه خلاف شرع است و نه خلاف قانون اساسي درست نيست و ايران را در محافل حقوق بشري جهان محكوم خواهد كرد».
وي در پايان مسئولان را مورد خطاب قرار داد و گفت:« اين جريان به دنبال براندازي نيست و بهتر است دور از جنجال سياسي اجازه داد شهروندان خواسته هاي خود را مطرح كنند. در نهايت ممكن است اين طرح در مجلس راي نياورد و يا شوراي نگهبان اين موارد را رد كند ولي اين برخورد كار سنجيده اي نيست.»

گفتگو: الناز انصاری




در خبرها آورده​اند ... 


گزارشی از «نشست جنبش زنان؛ تهدیدها و مقاومت ها» (با محوریت اعتراض به ادامه بازداشت ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده) در دفتر دانش آموختگان- زنستان
- عباس عبدی: فعالیت های زنان به 2 دلیل با حکومت ارتباطی چالش برانگیز دارد.
-شادی صدر: تعریف واحدی از حجاب شرعی وجود ندارد.
-ژیلا بنی یعقوب: برخورد سیستم امنیتی با زنان هر روز رادیکال تر می شود درحالی که حرکت های زنان هر روز مسالمت آمیزتر و آرام تر می شود.
- نوشین احمدی خراسانی : "تخیل زنانه" به عنوان عامل رهایی بخش از موقعیت پر از خشونت کنونی.
- پروین اردلان: باز هم شکایت می کنیم تا مجریان قانون بیاموزند اقدام غیر قانونی را با قدرت قانونی نیامیزند.

"روزی را به خاطر دارم که روزنامه​های زبان زنان را طوری روی هم چيده بودند که فقط "زبان زنان" آن که با خط درشت نوشته می​شد به چشم می​خورد و در سرتاسر اتاق ديده می​شد. من با دقت به آنها نگاه می​کردم. خواهرم پرسيد "به چی اين طور خيره شده و نگاه می​کنی؟" گفتم "به اینکه زبان زنان چقدر دراز شده، نگاه می​کنم." خنده​​اش گرفت و گفت "الهی که زبان زنان روزی از اين هم درازتر شود."
از خاطرات قمرتاج دولت​آبادی خواهر کوچکتر صديقه دولت​آبادی





در خبرها آورده​اند که در روزگاران نه چندان دوری خاتونی در دیار یانکی​ها وبلاگی داشت. راویان دانا و سخنواران اندرزگو روایت می​کنند که این خاتون وقتی ساکن فرنگستان بود، بیشتر به رتق و فتق امورات این وبلاگ می​پرداخت و آن را به اصطلاح آن زمان، به روز می​کرد ، شرح سفرها می​داد ، قصه​ها می​گفت و هراز گاهی نقشینه​ای ضمیمه می​ساخت. آنگاه که قدمش را برخاک آن​ور اقیانوس​ها گذاشت، حوادث چون مور و ملخ بر سر دوستان و آشنایان ساکن بلاد شرق و کشور هزارو یک​شب سرازیر شد، ظلم​ها کردند بددلان و دربند نمودند بی​گناهان را. شفقتی در راه نبود و هرچه بود حق مسلمی بود که به آنها نمی​دادند و به جایش یک حق مسلم دیگر می​دادند. خاتون غمین و سرگشته کنج عزلتی گزید و سر در گریبانش فرو برد و هرچه کرد نوشتنش نیامد. از بد حادثه، راویان آمدند و در یک شب دلگیر طوفانی خبر آوردند که چه نشسته​​ای خاتون که نگون​بخت گشتی. خاتون برآشفت، دامن به دست گرفت، آب برزمین گذاشت و علت جویا شد. گفتند داروغه​​ای حکم داده که فيل تر شوی. خاتون خشمگین شد، شور حسینی او را فرا گرفت و انقلابی​گری خونش جوشید و بالا آمد و سر رفت و سرانجام گفت: ما را و وبلاگمان را فیلتر کنید، ما و وبلاگمان بیدارتر می​شویم! (دلتان هم بسوزد)... اما همان لحظه چشمانش به ساعت مهتابی اندرونی افتاد ( در آن زمان در شب​ها ساعت مهتابی داشتند و در روزها، ساعت آفتابی-توضیح نویسنده) و دريافت که شر و ور می​گويد. "بيدارتر" چه کشکی است؟ ساعت ۱۲ و ۱۷ دقيقه​ی نيمه​شب است و بايد برود بخسبد...

نتيجه​ی اخلاقی۱. آخه ساعت ۱۲ و ۱۷ دقيقه، نه ببخشيد ۱۲و ۱۹ دقيقه​ی شب وقت به روز شدن است؟
نتيجه​ی اخلاقی ۲. حالا نمي​شد فيل خشک ميکردی ما را و نه فيل​تر؟
نتيجه​ی اخلاقی۳. چقدر امشب نازنين همسرم داره خرو پف می​کنه:)
نتيجه​ی اخلاقی۴. ما هيچ اشاره​ای به هيچ شعاری نکرديم.
نتيجه​ی اخلاقی۵. فکر نکنم فيل تر شده باشیم، مزاح کردند با ما!
نتيجه​ی اخلاقی ۶. خرو پف ها شديدتر شد.
نتيجه​ی اخلاقی ۷. برو بخواب بچه پررو! ساعت ۱۲:۲۳ شب است!




عکس، کارت پستال و کتاب 


عکس​ها که بر روی صفحه​ی مونیتور باز می​شون، متحيرم می​کنند. بعد شروع به مقایسه می​کنم. دختر جوان و بی​نهایت زیبای عکس، همان دخترک چشم درشت ۱۲ ساله​ی کلاسم است. همانی که چشمانش می​خندید و مژه​هایش به سیاهی شب بود. ​با مقنعه​ی سرمه​ای و روپوش مدرسه در ردیف چهارم سمت راست کلاس، سر میز می​نشست. اما الآن روبرویم دختر جوانی​ست، با آرایشی زیبا. ژستی گرفته، سرش را به یک طرف خم کرده و با حالتی مهربانانه به من خیره شده و باز به رویم می​خندد. به چشمانش نگاه می​کنم، نگاه می​کنم و باز نگاه می​کنم و شاد می​شوم. فرستادن عکس ابتکار مادرش است. هنوز پیوند دوستی کوتاهمان محکم است.​ برای تبریک سال نو بهترین هدیه را برایم فرستاده. نوشته که همسرم خوشبخت​ترین مرد روی زمین است. برایش می​نویسم منم یکی از خوشبخت​ترین​ها هستم. با داشتن او، با داشتن شما، با داشتن انسان​های خوب که هنوز تعدادشان زیاد است. در درونم هيجان، شادي، شور و شوق در تکاپو هستند. تاثير يک عکس اگر چنين باشد، دلم می​خواهد هر روز ده​ها عکس برايم بفرستند.

شايد موهبت دوری چنين باشد. شايد اگر فاصله​ها نبود با ديدن عکس شاگرد کوچکم که دختری جوان و زيبا شده اين چنين ذوق​زده نمی​شدم. شاید با دیدن دست​خط دوستی نادیده بر روی کارت پستالی بهاری آنقدر شاد نمی​شدم. شاید دیدن دست​خط آزی بر روی جلد "بازی آخر بانو" خنده را مهمان لبانم نمی​کرد. شاید لمس جلد "و دیگران" و حس کلمات نوشته شده​ با خودکار آبی در صفحه​ی دوم "سرخی تو از من"​ زیر انگشتانم چنین نفسم را بند نمی​آورد.​ دست​خط نستعلیق آزی و نوشته​ی "یا لطیف، ... عزیزم شاد باشی و سلامت! سال نو مبارک! نوروز ۸۶" از خود بی خودم نمی​کرد. شايد عادت می​کردم به حضور کسانی که دوستشان دارم.

​ اما سفر، دوري، فاصله​ها هرچند سختی دارند اما گاهی بدون آنکه بدانی، موهبت​هايی چنين شگرف برايت به ارمغان می​آورند...




از ... 


*خواستم از زنان بنويسم. از ناهيد و محبوبه. از درد مشترک. از بندزنان. از امضا جمع کردن و دستگیر شدن. از گیر سه​پیچ جنابان به زنان فعال. از نفسی که نفس​گیر شده. از گوش​های سنگین. از انرژی هسته​ای حق مسلم ماست. از مردانگی مردان. از فیلم مستند سعید حنایی و کشتن زنان خیابانی مشهد که برای سومین بار از Link TV پخش می​شد. از تصویر بهشت دروغین چشم​های این جنایتکار. از زن جوان سعید حنایی که نمی دانست رابین​هود دنیای کوچکش قبل از" پاک کردن ایران اسلامی از شر موش و سوسک" با این زنان بخت برگشته همبستر می شده. از لبخند کریه تاجر مشهدی که آه می​کشد و افسوس جانکاهی می​خورد که سعید حنایی تعداد بیشتری از این جرثومه​های فساد را نکشت که مبادا ایشان و جامعه​ی مردان به فساد و تباهی کشیده بشوند. از فریادی که راهی از گلویم پیدا نمی​کند این روزها و خود را در فضای سینه​ام به این سو و آن سو می​کوبد. از ای-میل​های شدیدا محبت آمیز این​روزها و فحش​های رکیک محبت​آمیزترش. از نویسنده​ی یکی از ای-میل​ها که شدیدا می​خواهد بداند "من فمینیست کثافت هرزه تا به حال زیر چند نفر ...؟ " از دماغ دراز این آدم​ها که سوی چشمانشان را کم می​کند از نهایت درازی. از ترسم راجع به جنگ. و از قيافه​ی خنده​دار رييس​جمهور ايران و همراهان که پز شفقت اسلامی شان به تونی بلر و جهانيان گوشمان را کر کرد. از شفقتی که شامل حال زنان مملکتم نمی​شود. از نیمه بودن. از نصفه فرض شدن. از جمله​ی مزخرف برادر ۳۵ ساله که به خواهر ۵۷ ساله​اش می​گوید: "زن​ها دخالت نکنند! موضوع ارث و میراث زنانه نیست!" از اینکه دلم می​خواست ایران بودم و با پشت دستم تو دهانش می​کوبیدم.


ولی اين روزها سکوت مهمان ناخوانده​ی ناعزيزی است که دست بردار نيست...


** فرداد دولتشاهی در وبلاگ همنهاد کار ارزشمندی رو شروع کرده. به قول خودش دراين موسم زيباي طبيعت، كوشيده‌است تا بهترين و بدترين وبلاگ زيست‌محيطي سال 1385 را انتخاب كند : " آيا در اين انتخاب دست ياريم را مي‌فشاريد؟ باور كنيد محيط زيست رنجور وطن، ارزش آن را دارد كه دقايقي از وقت گرانبهاي خويش را به آن انديشه كنيد." دیدن وبلاگش و لیست تعداد زیاد وبلاگ​های مربوط به طبیعت و محیط زیست، امیدوارمون می​کند. هستند کسانی که دلشان برای طبیعت، درخت​ها، گل​ها، حیوانات، جنگل​ها و آب​ها هنوز می​سوزد...




پنج تن از اعضای کمپین "یک میلیون امضا" بازداشت شدند 


تعدادی از اعضای کمپین " یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز" که امروز در پارک لاله به جمع آوری امضا می پرداختند، بازداشت شدند.

ناهید کشاورز، سارا ایمانیان و همسر وی، محبوبه حسین زاده و سعیده امین بعد از بازداشت ابتدا به اداره مفاسد اجتماعی وزرا انتقال داده شده و بعد به کلانتری صد و چهار میدان نیلوفر تحویل داده شدند. بعد از ساعتی پرسش و پاسخ بازداشت شدگان بار دیگر به اداره مفاسد اجتماعی وزرا انتقال داده شدند و امشب را در بازداشت به سر خواهند برد.

مسولان کلانتری به خانواده های بازداشت شدگان گفته اند که فردا صبح به کلانتری صد و چهار مراجعه کنند تا وضعیت بازداشت شدگان را پیگیری کنند.

منبع خبر: زنستان








تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com