پراکنده گويی های من 


*اول اين که هاله ي نازنين از من به طور رسمي و در يک نامه ي فارسي تعريف کرد و بهم آفرين گفت. منم دلم قيلي ويلي رفت و به همين مناسبت به خاطر تمام خنگول بازي هام ازش معذرت مي خوام و به خاطر نازخاتون جديد ازش يه عالم تشکرات مي کنم و روي ماهش رو مي بوسم . باز از اين فرصت استفاده مي کنم و روي ماه اخوي عزيزم سپنتاي نازنين رو هم مي بوسم.
** چند روز پيش يهويي دلم لرزيد و يه کشف بزرگي کردم که باعث شد اشک به چشام بياد. تلفن رو برداشتم و ساعت شش صبح روز تعطيل همسر نازنينم رو بيدار کردم:
- بیژن جونم ( اسم خوشگل همسر بنده) من تازه يه چیزي فهمیدم.
- چي شده خوشگلم ؟ چی رو فهميدی الهي قربونت برم؟
- من امروز تازه فهميدم که خیلی خیلی عاشقتم.
- بعد از دو سال الهی قربونت برم؟ پس برم یه پنجاه تا شمع نذر کنم.
به قول سانی آدم بايد برای دوست داشتن دليل داشته باشه و من هر چی بيشتر می گذره يه دليل تازه برای عشقم به بيژن پيدا می کنم. اين که حس کنی خودتی و کسی قرار نيست تو رو عوض کنه و تو هم قرار نيست کسی رو عوض کنی. اينکه بی نهايت بهت احترام ميذاره و برای حرفت ارزش قائله. اينکه به همه ی دوستات احترام ميذاره و دوستشون داره. اينکه بی نهايت طرفدار حقوق خانوماست. اينکه با بيژن نه تنها تعداد دوستام کم نشده بلکه روزبه روز بيشتر هم شده. اين که وقتی بين دوستانتی و بيژن شروع به صحبت می کنه تو دلت قربون صدقش ميری و کلی بهش افتخار می کنی. اين که هرگز به کسی به خاطر عقيده اش توهين نمی کنه و اينکه آنقدر معلوماتش زياده ولی هميشه متواضع و فروتنه و يه عالمه دلايل ديگه...

***کلیپ سرزمين من رو ببينيد لطفاْ. شرح حال مردم ستمديده ی عراق و افغانستان و فلسطين و ايرانه. با صدای گيسو شاکری٬ شعر: خالده نیازی و امير صبوری و تنظيم آهنگ: محمد شمس. به درد کسانی می خوره که منتظرند امام جورج دبليو بوش بياد و نجاتشون بده.

****یکی تو دانشگاه ما يه آفيش جالب زده به دیوار که به طور مجانی حاضر دفاع شخصی٬ وو شو و کاراته ياد بده دليلشم اينه که : چون خودم به طور رايگان ياد گرفتم وظيفه دارم که اين آموخته رو به طور رايگان در اختيار ديگران قرار بدم. محل برگزاری کلاس در پارک ها و تفريحگاه های شهرمونه. با وجود سرمای زمستون و برف و تنبلی شماره ش رو برداشتم تا شايد بهش زنگ بزنم. اين هم از اين کارای قشنگ انسان دوستانه ست که من رو شيفته ی اين کافرين کرده.

***** اين جا برف اومده و انقدر سرد شده که جيگر من يکی در اومده. امروز يه باد سردی ميومد که تا مغز استخون آدم رو می سوزوند. داشتم می رفتم دانشگاه يهو ديدم برفه که از آسمون ميريزه سرم. شال گردن و کلاه آبی فيروزه ايم سفيده سفيد شده بود. حالا هوا صاف بوده ها ولی اين باد سمج٬ برف روی شيروونی ها رو تو هوا پخش می کرد. با وجود سرما٬ از اين همه زيبايی به وجد اومدم. چقدر جای همه ی اونايی که عاشق برفند خالی بود...

****** این نيلوفر خوشگل من دیروز برام پيغام گذاشته بود. صبح که برگشتم خونه صدای خوشگلش رو شنيدم٬ روحم تازه شد. نازنين٬ من اين روزها خونه ی دوستم می خوابم ولی به احتمال قوی آخر هفته خونه ام. قربونت برم.
*******افسانه نوروزى هم بالاخره پس از هشت سال آزاد شد.
********يه نگاهي هم به اين غذاي سنتي بندازيد:) به قول فرانسوي ها beurk!



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com