*زمستون و برف و سرما بارشون رو بستند و رفتند و بهار نازنين پاورچين پاورچين اومد. طبيعت کم کمک داره بيدار ميشه و نسيم چهره نواز و خوش بهاري گونه هامون رو نوازش ميکنه. خورشيد خانوم هم سخاوتمندانه سفره اش رو پهن کرده. بوي بهار و آواز پرنده ها دم صبحي سرمستمون ميکنه. همه چيز زيبا و دل انگيز شده... براتون آرزوي عشق، شادي، سلامتي و تندرستي، بهروزي، سربلندي و موفقيت و يه عالمه چيزاي خوب خوب ميکنم. بهاران مبارک! سال نو فرخنده باد! **فقط براي سپنتا و همين طور براي خودم که عاشق بيقرار اين شعرم: بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد،خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار! خوش بحال چشمهها و دشتها خوش بحال دانهها و سبزهها خوش بحال غنچههای نيمهباز خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز خوش بحال جام لبريز از شراب خوش بحال آفتاب ای دل من، گرچه ــ در این روزگار جامه رنگين نمیپوشی به کام باده رنگين نمينوشی ز جام نقل و سبزه در ميان سفره نيست, جامت ــ از آن می که می بايد ــ تهی ست ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم! ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگيریم از بهار! گر نکوبی شيشه غم را به سنگ هفت رنگش می شود هفتاد رنگ... ***من بعد از سالها سبزي پلو ماهي خوردم البته شب قبل از سال تحويل اونم به همت سپيده که چندتا از ايروني ها رو زحمت کشيده بود و دور هم جمع کرده بود. منم يه کيک پرتقالي دبش براي دسر درست کرده بودم. شب هم رفتم خونه و کلي با بيژن حرف زديم و قربون صدقه ي هم رفتيم ولي ديگه حالم از ماچ تلفني به هم مي خوره. آخه مسلمونا دردم و به کي بگم واي:)) فرداش هم که همون روز عيد باشه خونه ام رو مثل دسته ي گل يا به قول دوست مامانم، مثل عروسش کردم و به مامي جونم زنگ زدم چون بعدش اصلا" نميشد. يه گپکي(گپ کوچک:) با مامي زديم و داداش کوچيکه. بيست دقيقه به سال تحويل مونده بود. بعد زنگ زدم آلمان به خواهر جونم که داشت ميرفت خونه ي خواهر جون بزرگه. بعدم تحويل سال که به وقت همسر جون چهار يا پنج صبح بود، کلي با هم حرف زديم که ديگه اون آخريا سيم تلفن داشت آتيش مي گرفت:) ساعت چهار بعداظهر هم پاشدم شال و کلاه کردم و تلمبه و دستمال خيس و تاير دوچرخه و زنگ دوچرخه (از اون قديمي هاست، از ايران گرفتم؛ همونا که ميگه ديرينگ ديرينگ و عابرين پياده کلي مي ترسند و بعد لبخندمي زنند) رو برداشتم و رفتم پايين و دوچرخه ي نازنازيم رو تر و تميز و روبراه کردم. سپيده هم نيم ساعت بعد رسيد و رفتيم کنار رودخونه دوچرخه سواري. روز اول سال نو رو دوچرخه سواري کردم به اين اميد که تا آخرسال گوش شيطون کر، مدام ورزش کنم. بعدشم اومدم ديدم به به يه چندتايي تبريک تلفني دارم و اما هرکاري کردم از همون ظهر به مادر همسر زنگ بزنم به خدا نگرفت. اين خط احمق تلفن اصلا" آتيش بيار معرکه ست وقتي بايد راه بده نميده ديگه. شما شاهد باشيد:) حالا ميرم يه عروس خوبي ميشم که خدا ميدونه:) يه عالم ماچ براي همه... ****اينم جوک امسال! آخه تو رو خدا مسخره نيست؟ لاالله الا ...
|
Comments:
Post a Comment
|
تماس با مندوستانآرشيو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
February 2010
|