گنجي، سميعي نژاد ، اين جوون مردم احمد باطبي و ديگر زندانيان سياسي را آزادکنيد! 


شبنم جونم.
مفصل لينک هاي جالبي در اين مورد داده. ملاحظه کنيد لطفا.

و اما براي لبيک گفتن به دعوت خبرچين عزيز.
: کسانی که برای آزادی اکبر گنجی مطلب نوشته‌اند يا اسم وبلاگ‌شان را تغيير داده‌اند .


رسوايي هايي از اين دست!
Appartement Gaymard : la page n’est pas tournée
Le déménagement précipité du ministre de
l’Économie n’aura pas suffi à éteindre ce qu’on doit bien nommer « l’affaire Gaymard ». La semaine dernière, le Canard enchaîné révélait que le ministre de l’Économie logeait avec sa famille dans un duplex de 600 m² à deux pas des Champs-Élysées. Un appartement de fonctions loué 14 000 euros par mois et aménagé à grands frais. Le tout sur les deniers publics. Pour un ministre qui déclare « que les Français doivent se désintoxiquer de la dépense publique », la révélation fait désordre. L’émotion est grande et Hervé Gaymard doit quitter son appartement dans l’urgence.
ترجمه ي متن در کمال «نا امانتداري» و افزودن کلمات ي که دلم خواسته:) ولي امانت داري در رساندن مفهوم به تمامي رعايت شده:
,


حتا اسباب کشي عجولانه ي وزير اقتصاد نمي تونه سر و صداي اين «ماجراي گمار» رو بخوابونه.* هفته ي پيش روزنامه ي le canard enchaîné (اردک در زنجير) در يک اقدام جسورانه، پته ي وزير اقتصاد رو که با خانواده اش در يک دوپلکس 600 متر مربعي در دو قدمي شانزه ليزه زندگي مي کردند رو ريخت رو آب. آپارتماني با اجاره ي 14000 يورو در ماه که دولت شريفه ي فرانسه از جيب مبارک من و شما، بله! والله قباحت داره اونم براي موسيو وزيري که مدام تو بو ق و کرنا مي کنه که:« آهاي فرانسوي ها اين اعتيادتون رو به درآمد و خرج و خروج هاي دولتي پيليز ترک کنيد.» خشم ملي جوشيده است و اقوه گمار عزيز گوگولي بايد هرچه سريعتر با آپارتمان جينگوليش الوداع گويد. شام غريبان گمار امشب است ، امشب است...

دو ماه پيش در چنين روزي فضاحت گمار کاري دستش داد کارستون و طفلک اين وزير جوون و خوش تيپ و خوش قيافه بعد از ده روز مقاومت شجاعانه، صندلي گرم و نرم وزارت رو گذاشت و تشريف برد چند وقتي منزل تا از 8 تا بچه اش مراقبت کنه تا بعد يه تصميمي در باره اش بگيرند و يه کاري بهش بدند. آي مردم خنديدند و خوشحال شدند که بله استفاده از اموال و ثروت ملي ممنوع. « ماجراي گمار» شد يه اصطلاح جديد در واژه نامه ي زبان فرانسه و حتا تا اون جا پيش رفت که بعضي خوش ذوقان اسم اين آقا رو به عنوان فعل صرف کردند: گمار شدم. گمار شدي، گمار شد... جوک ها ساخته شد و بحث ها پيش اومد و خلاصه که تبديل شد به يه حماسه ي ملي و روزنامه ي «اردک در زنجير» شهرت ديرينه اش در پته رو آب انداختن صد چندان شد. حالا اين همه مقدمه چيني واسه اين خبري بود که امروز ديدم و به قول مامي جونم، تا فيها خالدونم سوخت:

350 ميليون تومان هزينه دکوراسين اتاق مديرعامل دخانيات
«بازتاب : يك منبع آگاه، تنها هزينه خريد بخشي از تجهيزات اتاق مديرعامل دخانيات را 75ميليون تومان اعلام كرد.
اين منبع آگاه در گفت‌وگو با «بازتاب» با اعلام اين خبر گفت: يك سطل زباله چهارصد هزار توماني و زيرسيگاري و جاموبايلي 10 تكه چهار ميليون و سيصد هزار توماني، از جمله وسايل خريداري شده براي دفتر مديرعامل دخانيات است.
وي افزود: مديرعامل دخانيات و معاون وي چهارشنبه هفته گذشته درباره خريد دكوراسيون دفتر وي كه مجموعا مبلغي بالغ بر 350 ميليون تومان مي‌باشد، تفهيم اتهام شدند.»

ديروز صبح:
**- صبح بخير عزيز دلم
- بيژن جونم، ما(من و دوستم سپيده) داريم امروز دو نفري مي ريم سوييس.
- خوش به حالت قربونت برم . جاي من خالي.
- آره والله . جات خاليه عشق من.
- برو به اون قو ها هم سر بزن ها. براشون نون ببر.
- باشه چشم. خيلي دلم برات تنگ شده ها.
- الهي قربون دلت برم . برو بهت خوش بگذره عزيزم. مواظب خودتم باش...
بعضي وقتا با خودم مي گم چند درصد مردها و برادران و دوستان مااين جوري با خانومشون، دوست دخترشون و يا نامزدشون حرف مي زنند؟چند نفر به جاي « تنها نرو» ، «با کي مي خواي بري» و « لازم نکرده» و «بي خود» ، به شريکشون مي گند :« الهي قربونت برو. بهت خوش بگذره. تنها تو خونه نموني يه وقتي ها . برو بگرد و غيره»؟ اگه شما جزو اين دسته هستيد که مرحبا وگرنه يه کم تلاش و تمرين کنيد. انقدر خوبه:) البته طرف صحبتم با خانوما هم هست ها. روزي چند بار به همسر، دوست يا نامزدتون مي گيد که چقدر دوستش داريد؟ چقدر براتون با ارزشه. چقدر بهش افتخار مي کنيد؟...
شب همان ديروز صبح :
بيژن جونم ژنو تنهايي زشت بود وخاکستري مخصوصا با بارونش. الهي قربونت برم، قو ها رو هم ديدم ولي از دور و هي به يادت و دو روز محشري که ژنو بوديم بغض کردم. از ماشين هم پياده نشدم بهشون نون بدم. از جلوي مغازه هاي مرکز شهر هم رد شديم و همش به ياد قدم زدنمون افتادم. هتلمون. اون پيتزا فروشي کوچيکه و و و
-... ( قربون صدقه هاي سانسور شده)...



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com