اميدوارم اشتباه شده باشه. اميدوارم هاله اشتباه کرده باشه. دو سال يه جوون بره تو زندان! چرا؟ چون اظهار نظر کرده. چون از عقيده اش گفته. واقعا منگ شدم از سر صبحي. عزيزاني که راي ميديد يا نمي ديد، حواستون به بازي هاي بازيگران باشه. حافظه تون رو به کمک بطلبيد لطفا". ببينيد چقدر ژست ها تو عکس هاي تبليغاتي عوض شده . دقت کرديد تو بعضي از عکس ها به عمد، عمامه هپلي هپو شده؟ دست زير چونه؟ نگاه به دوردست. تو رو خدا دقت کنيد. به مجتبي نگاه کنيد قبل از هر تصميمي. من تازه از عزا در اومدم حالا بايد به سوگ دو سال با ارزش از زندگي مجتبي بشينم که دود ميشه ميره به هوا! ديگه حرفي نيست. حرفي ندارم که بزنم. در روز تحصن زنان در تهران، گلناز خيلي خوب نوشته که براي پيدا کردن ريشه هاي عميق اين همه مردسالاري تو کشورمون، تو رو خدا راه دور نريد. يه نگاه به اين ور، يه نگاه به اون ور. ديديد؟ گاهي هم بايد تو آيينه نگاه کرد. چه زن، چه مرد؟ زن هاي کف زن, بله بله گوي قوانين مردونه. هم و غمشون؟ به قولي ما ايراني ها بعضي وقتا اونقدر از اون ور ميافتيم که ديگه شورش رو در مياريم؛ بعضي وقتا هم انقدر از اين ور ميافتيم که همه جا رو گند مي گيره. نمونه اش اين عکس زير که واي ي ي چي بگم؟ اگه اين خانوم تشريف بياره اينجا به خدا... يه کلام هم به خانوم راکعي: جنبش زنان در ايران به فکرهاي تازه و بلوکه نشده نياز داره. پويايي و تحول. فکر نکنم با ملحق نشدن شما به اين جنبش، زنان و مردان طرفدار آزادي و برابري حقوق چيز زيادي رو از دست بدهند. لا اله ال .. مي خواستم چيزي نگم ها ولي خبر مربوط به مجتبي ديوونه ام کرد.. ------------------------------------------------ مطلب ديروز: Scéance photos چون این روزها هر وبلاگی میرم، همه به شدت مشغول بررسی و موشکافی «بحث شیرین انتخابات» هستند، لذا من در یک اقدام منحصر به فرد! تصمیم گرفتم یه Scéance photos راه بندازم که هر وقت هر کس از این «بحث های شیرین» خسته شد، تشریف بیاره این ورا یه صفایی بکنه و یه انرژی بگیره و دوباره بره سر بحوث. و اما این شما و این هم عکس ها: کارین، یکی از دوست های خیلی نازنینی که متاسفانه دیر شناختمش، دیروز آلبوم عکس و آدرس وبلاگش رو برام فرستاده بود که منم یه سری از عکس ها رو گلچین کردم و اینجا می ذارم که اگر دوست داشتید، یه نگاهی بندازید و ببینید چقدر این شهری که من زندگی می کنم خوشگله و چرا من عاشقشم. ١- اول مناظر اطراف رو ببینید که چقدر سرسبزه: این و این و این. ٢- این یه روزه مه آلوده؛ این هم شب قلعه ی شهر که روی کوه و مشرف به شهره؛ این هم چشم انداز شهر و رودخونه ی خوشگلمونه وقتی از باروی قلعه به پایین نگاه کنی؛ این هم کفش های کارین خانوم که با شجاعت نشسته روی کوه انگار سر دیوار خونه شونه:) ٣- این و این و این و این هم سقف های خوشگله خونه هاست و این هم منظره ایه که اگه سرتون رو از پنجره ی اتاق من بیرون کنید، می بینید. ٤- این هم فوندو یعنی پنیر آب شده که در واقع غذای مخصوص سوئیسی هاست و جون میده برای چاق شدن. تو زمستون اوم م م م انقدر می چسبه که نگو. پنیر رو داغ داغ سر میز میارند و بعد باید با چنگال مخصوص تیکه های چهارگوش نون رو زد تو پنیر و نوش جون کرد. با شراب قرمز معرکه می شه. ٥- این کارین خوشگل ماست با کوکتل خوشمزه اش؛ این هم کافه نشینی تو آفتاب که خدا قسمت کنه؛ این هم روبروی کافه های مرکز شهر برای بچه ها؛ این آقا هم آرتیسته و داره آفتاب می گیره و این هم کافه ی کنار رودخونه ی شهر ما. ٦- این هم دختران گرسنه ی دانشجو؛ شمع و شراب؛ شب نشینی دانشجو ها: سادگی اینا رو می بینید تو رو خدا؟؛ گیتاریست های خوش تیپ! و بالاخره این خوشگله رو! این پسر تی شرت قرمزه رو نمی گم ها:) منظورم آبیه رودخونه وآسمونه. ٧- روز آفتابی کارناوال و مردم منتظر؛ باز هم مردم و یه گروه خواننده؛ اینا هم «کارناوالیست » ها؛ پخش کاغذ رنگی رو سر مردم و این هم بادکنک و کاغذ رنگی فروش. ٨- این ها هم چیزایی که تو این شهر من رو دیوونه می کنه: دیوار یه خونه ی قدیمیه قدیمی؛ ویترین یه لباس عروس فروشی، البته قسمت کلاه زنونه؛ پلکان قدیمی؛ این چراغ عشق منه؛ پنجره ای برای «دیدن بهونه های کوچک خوشبختی»؛ حیاط یه قصر-هتل بازم قدیمی؛ فکر کردید فقط خودتون زانتیا دارید؟ «غذاهای خوشمزه، دهنا رو آب میندازه، اما یادت باشه این را، خوردن داره اندازه»؛ به این میگن شلوار جین؛ این هم تبلیغ موس سر برای آقا شیره ی طفلی؛ هی ناشکری کنید که ایران گرونه! بابا پرتغال کیلویی ١٨٠٠تومن و خونی اش هم ٢٨٠٠ تومن ناقابل؛ من دقیقا عاشق این دیوارم، بین پاستور و زولا؛ این هم سیل عظیم مشتاقین کلیسا. ٩- رودخونه ی شهر در روز؛ در شب؛ زیر برف؛ بالا آمدن آب و بیچاره شدن ما از دست بارون؛ این هم کارین دوست خوشگل سوئدی و دوستش. ١٠- این هم گداهای شهر که به زور هم بخوای بهشون جا و مکان بدی، زیر بار نمی رند. معروفند بهSDF: بدون خونه ی مشخص؛ اینم سگ طفلکی اوناست. ١١- اینم سینما از دور؛ نزدیکتر؛ اونم خوش آمدید روی دیوار؛ پایان فیلم و خروج از سینما. ١٢- دوچرخه سواری و بعد لمیدن کنار رودخونه. این هم یه دوچرخه ی بخت برگشته ی زنجیر شده. البته دوچرخه جون منم همین جوری به نرده ها زنجیر شده با این تفاوت که این همه خاکی پاکی نیست. ١٣- این ها هم کوچه های نزدیک خونه ی من؛ گربه ای در تاریکی؛ خیابون اصلی شهر که طبق معمول من خیلی دوستش دارم؛ کوچه های نزدیک قصر: این و این؛ این هم شکوفه های بهاری. خسته هم نباشید!
|
Comments:
Post a Comment
|
تماس با مندوستانآرشيو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
February 2010
|