«توخودت نمره ي بيستي...»* 


*- آخرين خبر رو شنيدي؟ راجع به گفته هاي لاريجاني؟
- نه؟
با هيجان برام توضيح ميده و من فقط گوش ميدم.
- مقاله ي فلاني رو خوندي؟
- نه. وقت ندارم. نشده.
باز جلوي خودم رو مي گيرم که چيزي نگم.
- اين برنامه ي هسته اي ايران و اظهارات چپ و راست حضرات محافظه کار و بي مغز آمريکا...
چشمام رو مي بندم. گوشي رو محکم تر تو دستم فشار ميدم.
- چه وضعيتي. اخبار فلان سايت رو راجع به بخور بخور هاي بعضي افراد خوندي؟
بالاخره طاقت نميارم. يکي انگار قلبم رو تو دستش گرفته و فشار ميده. با بدجنسي مي گم:
- به من چه؟ اصلا ديگه حوصله ي خبر خوندن و حرص خوردن ندارم. رفتم وضعيت رو ديدم. اصلا ديدن چيه؟ خودم وضعيت رو لمس کردم. زندگيش کردم. 50 روز. چيه اين جا نشستيم فکر مي کنيم واي ي ي ي که چه خبره تو ايران؟ همه ماهواره دارن. اينترنت دارندو حواسشون هست که چه بلايي داره به سرشون مياد. آره نمي دونستي بدون عزيز دلم. همه از بچه کوچولو گرفته تا بزرگ آرش رو مي شناسند! کامران و هومن رو دو روزه حفظشون ميشي. تو خودت نمره ي بيستي... سينيوريتا نترس بيا اون با من... رضا صادقي و مشکي رنگ عشقه... کي ديگه حال و هواي سياسي بودن داره؟ جز يه عده ي انگشت شمار. بيژن جونم حق دارند . دل شاد مي خواند. Temptation آرش تو آلمان که نه، تو دنيا که نه بابا، اصلا تو گيتي اول شده. هورا
بيژن مي خنده :
- قربونت برم. اون فکرهاي قشنگ انسان دوستانه تو اون مغز خوشگلت، پس کو؟
- من همين به فعاليت هاي مربوط به حقوق زنانم برسم بايد کلاهم رو بندازم هوا. ديگه توان مقاله خوندن ندارم. چقدر اين ور و اون ور بحث گنجي رو پيش بکشم تا اينکه يه پرمدعاي زانتيا سوار شوي اصفهاني بگه: « خواننده ي مجازه؟». وضعيت اطلاعاتي تو شهرستاني مثل اصفهان که اين باشه ديگه واويلا. عوضش بچه هامون همه شدند «چت زن»! مامانه داره ميره مکه و اونوقت افتخارش اينه که: « دختره من که ماشاالله به همه چيز کامپيوتر وارده. تا صبح ميشينه پاي کامپيوتر». کنترل؟ آره آره. بعضي وقتها ميرم تو اتاقش مي خوابم... و اما دختره در آن واحد با هفت هشت تا پسر «عشق مي ترکونه».

-از وقتي ازايران اومدي، عوض شدي ها؟ ...عزيز دل من...
با خودم فکر مي کنم، واقعا مغزم خوشگل بوده يا بدگل؟ افکارم چطور؟ تو حالت لج و قهر و ننربازيم و از اين جور چيزا...

پي نوشت. سپيده جونم ببخش که با بدجنسي و ظالمي، دنياي قشنگ اميدوارت رو راجع به ايران خراب کردم. ديشب رو مي گم. بهت گفتم «هيچ اميدي نيست...مردم رفتند تو خونه هاشون و در رو به روي دنياي پر از تلخي بيرون بستند...» من بعضي وقتها بيش از حد بدجنس مي شم...

* انتخاب تيتر همين جوريه. بچه هاي تو ايران خودشون مي فهمند:)



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com