آبرویت را چه پیش آمد که... 



ای دیار روشنم، شد تیره چون شب روزگارت
کو چراغی جز تنم کاتش زنم در شام تارت
ماه کو، خورشید کو؟ ناهید چنگی نیست پیدا!
چشم روشن کو که فانوسش کنم در رهگذارت
آبرویت را چه پیش آمد که این بی آبرویان
می گشایند آب در گنجینه های افتخارت
شیرزن شیرش حرام کام نامردان کودن
کز بلاشان نیست ایمن گور مردان دیارت
می فروشند آنچه داری: کوه ساکن، رود جاری
می ربایند آهوان خانگی را از کنارت
گنج های سر به مهرت رهزنان را شد غنیمت
درج عصمت مانده بی دردانگان ماهوارت
شب که بر بالین نهم سر، آتش انگیزم ز بستر
با گداز سوز و ساز مادران داغدارت
در غم یاران بندی، آهوی سر در کمندم
بند بگشا- ای خدا- تا شکر بگذارد شکارت
مدعی را گو چه سازی مهر از گل در نمازت
سجده بر مسکوک زر پر سودتر آید به کارت
این زن ای من- بر کمر دستی بزن، بر خیز از جا
جان به کف داری همین بس بهره از دار و ندارت
کو چراغی جز تنم کاتش زنم در شام تارت

شعر از سیمین بهبهانی


نمی دونم تو ایران صحنه هایی از شادی مردم شیلی بعد از انتخاب میشل بشله Michelle Bachelet رو دیدید یا نه؟ من مثل بچه ها هر بار که می بینم انقدر همه به رییس جمهورشون افتخار می کنند و دوستش دارند مثل بچه ها گریه م می گیره. تو کشوری کاتولیک و مذهبی مثل شیلی ، میشل با "یه عالمه گناه بزرگ" در پرونده ش از طرف مردم انتخاب شد؛ مادر سه تا بچه از دو پدر متفاوت.​مطلقه، اته ( بی دین و ایمان به زبون خودمون)، تنها، سوسیالیست، و و و . شیلی کشوریه که به مردسالاری معروفه. از یه مرد مسن که توی قهوه خونه نشسته بود پرسیدند که به کی رای میده؟ به میشل بشله؟ گفت : نه ، اون باید بره سر
خونه زندگی و تربیت بچه هاش . اونو چه به کشور داری؟
خبرنگار رو کرد به یه آقای مسن تر و اخمو که با یه من عسل هم نمی شد خوردش:) و همین سوال رو تکرار کرد. مرده چپ چپ نگاهش کرد و اخماش رو تو هم کشید و گفت: به میشل! خبرنگار مبهوت پرسید: می شه علتش رو بدونم؟ مرده با همون نگاه گفت: اول اینکه چون زنه! دوم این که چون مادره سه تا بچه است و داره تک و تنها زندگی ش رو می چرخونه. سوم اینکه خیلی محکم و راستگو ا. چهارم این که با این که مثل مردا چیزی تو شلوارش نداره ولی بهتر از اونا می دونه که چی کار باید بکنه برای اداره ی یه مملکت! پنجم این که دیگه برید بذارید قهوه م رو بخورم.

مردم شیلی به رییس جمهورشون خیلی راحت می گند: میشل! انقدر اونو از خودشون می دونند که باهاش راحتند. وقتی میشل سخنرانی اش رو ادا می کرد اولین چیزی که گفت: امشب دلم می خواد یک نفر بخصوص رو در آغوش بگیرم و ببوسم.​ باهاش از این پیروزی حرف بزنم. کاش اینجا بود و در میان ما و در شادی ما شریک می شد. کاش پدرم اینجا بود.

آقا من چنان متاثر شدم که داشتم پس میافتادم. خوش به حال شیلی!



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com