دست های ما از دور به هم گره خورده! 


تنم به شدت درد گرفته. شوخی نمی کنم. صبح که از خواب بيدار شدم کمرم به شدت درد می کرد. به خاطر باران شديد ديروز بود یا چیز دیگر؟​ آخه انگار ديروز ۸ مارس بود.
ديروز ما اين جا جمع شديم و شما آن جا.
ما اين جا شعر خوانديم و شما آن جا.
ما شعار روی پلاکاردهايمان نوشتيم و شما آن جا.
ما اين جا باران خورديم و شما مظلومانه کتک خورديد.
از ظهر که عکس هایتان را دیدم حال خوبی ندارم. همان حس زهرماری غرور له شده.
من هم از دور با دیدن عکس هایتان ، ضربات باتون را بر تنم حس کردم.
تنم به شدت درد گرفته و قلبم نیز!
دست های ما از دور به هم گره خورده.
گره ی دستانمان از دیروز گویا محکم تر شده.
باشد تا گره ی دستان ما را باز کنند!
ناشدنی ست
نا شدنی ست...



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com