اين نوشته رو ديشب نوشتم: * با وجود گرفتاری های عديده ی شيرين نتونستم جلوی به روز شدن نازخاتون رو بگيرم. موضوع مهمتر از اينه که بی توجه از کنارش رد بشم و ثبتش نکنم. امروز شنبه ۲۴ ژوئن دو سال تمام شد و وارد سه سالگی شد. ازدواجمون رو می گم. هفته ی آينده با دوستانمون دور هم جمع می شيم. اين هفته نشد. باورم نمی شه که آشناييمون سه ماهه که سه سالگی رو رد کرده و ازدواجمون دو سالگی رو. نيلوفر گل من نمی دونی ی ي ی ي ي ي ي ي ي ي ی امروز عصر(يک شنبه) که برگشتم خونه و پيغامت رو و صدای ماهت رو که شنيدم چقدر ذوق کردم. اين که يادت مونده بود برام واقعا باارزشه. بی نهايت. اگر ساعت سه نصفه شب ايران نبود حتما بهت زنگ می زدم. دوستت دارم. ** انقدر اين روزها بحث های جالبی توی وبلاگ ها هست که آدم لذت می بره ولی متاسفانه نمی تونم جز به روش تند خوانی نصرت کار ديگه ای بکنم. یادتون نره، نظرات با ارزشتون رو به گوشزد بگيد.
|
Comments:
Post a Comment
|
تماس با مندوستانآرشيو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
February 2010
|