شنبه هفده تیر: *سی و سه سالگی... اومممممممممممم.... خوشمزه س :) ** دیشب رفتیم یه رستورانی که همسر نازنین برای تولدم در نظر گرفته بود. رستورانی که همه نوع غذای "میدل ایستی" توش پیدا می شد از جمله جوجه کباب ایرانی. خواننده هوار هوار و چیلی پم پم و یه آهنگ دیگه رو هم با لهجه ی بامزه ای خوند برامون. چهار تا متولد با خانواده هاشون اونجا بودند. اولیش آمریکایی بود. من دومیش بودم. سومیش هم ایرانی بود. چهارمیش ارمنی بود. کلی یاد ارمنستان کردیم. نفهمیدم کی بیژن سفارش یک تیکه کیک داده بود که گارسونمون با شمع روش آورد و خواننده هم برام تولد مبارک فرنگی خوند. تولد جمع و جور و چهار نفره ی قشنگی بود. پسر خواهرم میگه: خاله حالا دیگه هم سن مامانم شدی؟ می گم نه خاله جون! هنوز دو سال ازش کوچیک ترم. میگه: هان! فکر کردم دیگه همسن مامانم شدی:) یه خانوم آمریکایی هم یهو با لباس عربی ظاهر شد و کلی عربی رقصید.ما مشغول آشامیدن بودیم دیدیم این پسر خواهر کوچولو و شیرین اون وسط داره با خانومه می رقصه. همه ی سالن دل هاشون رو گرفته بودند. بچه مون ۷ سالش بیشتر نیست:) *** امروز ۱۸ تیر روز جنبش دانشجویی است. سال ۱٣۷٨ بود که با چند تا از دوستام دور هم بودیم و سنت قورمه سبزی تولد من هم به راه بود که یکی از دوستام زنگ زد که نمی تونه بیاد و خونه اش تو امیر آباد بود. گفت دارند دانشجوها رو می زنند...چقدر روزها زود سپری شدند. مطمئنم کسانی که دربند شدند همچین حسی نداشتند. ****خوشحالم بلوچ نازنین برگشته. *****یه عالمه گفتنی دارم ولی وقت نیست.
|
Comments:
Post a Comment
|
تماس با مندوستانآرشيو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
February 2010
|