"Gradually..." 



چند هفته پيش فستيوال فيلم های مستقل در لس آنجلس از ۲۲ ژوئن تا ۲ ژوئیه برگزار شد و چند تا فيلم يرانی هم در اين فستيوال به نمايش در اومد. تنها فيلمی که ما تونستيم ببينيم "به آهستگی" ساخته ی مازيار میری بود. فیلنامه نویس آن پرویز شهبازی و تهیه کننده، جهانگير کوثری است و به گفته ی کارگردان الآن باید تو ایران به روی پرده ی سینما باشه. مهمترین و اصلی ترین چیزی که نظر ما رو برای انتخاب این فیلم جلب کرد، یک بازی محمد رضا فروتن بود و دو، موضوع جالب و در نوع خودش تازه ی فیلم.

فیلم داستان دختر جوانی ست که در غیاب همسرش که کارگر راه آهن است و دور از او و دخترشون به سختی مشغول کاره، خانه و زندگی رو ترک می کنه . دخترشون رو در خانه ی پدر و مادر همسرش رها می کنه و می ره . کجا؟ هيچ کس نمی دونه. سيد محمود پس از تلفنی که از طرف يکی از همسايه ها بهش می شه و خبر رو با گوشه و کنايه به اطلاعش می رسونه، قيد کار رو می زنه و برمی گرده به خونه ای که کسی منتظرش نيست. دایی و خانوم دایی همسرش که همسایه شون بودند هم غیبشون زده و وقتی سید اونا رو پیدا می کنه، نه تنها در رو به روش باز نمی کنند که تهمت های نیش داری به سید و مخصوصا زن ناپدید شده اش می زنند و بهش می گند: "برو زنت رو جمع و جور کن مرتیکه!".​همسایه ها پچ پچ می کنند، زن ها و مردها چپ چپ نگاهش می کنند و از حرف زدن با سيد پرهيز می کنند.​چند تا کاسب محل که از اتفاق خدا و پيغمبر هم می کنند، در بسته چيزهايی بهش می گند و مدام سرزنشش می کنند که زن جوان و زيباروی خود رو به امان خدا رها کردن و رفتن آخر و عاقبتش همينه.​خلاصه که تا ۴۵ دقيقه ی فيلم ، برای تماشاگر هيچ جای شک و گمانی نمی ماند که دختر دل در گروی فاسقی داشته و به خاطر او به همه چیز پشت پا زده. فاسقی که هیچ کس تا به امروز در دنیای واقعی او را ندیده ولی همه در ذهنشون تصویری از او ساخته اند که روز به روز چهره ای حقیقی به خودش می گیره... روزی دختر برمی گرده و سید محمود رو تنها در منزلشون غافلگیر می کنه....

و اما هدف کارگردان برهنه کردن "قضاوت ها و پیش داوری هاست؛ یک کلاغ چهل کلاغ کردن هاست؛ حدس و گمان نادرست هاست، تهمت های ناروا به دیگران زدن بدون دانستن حقیقت ماجراست" و البته در انتهای فیلم وقتی میکروفون رو به دست گرفت بیشتر بر "وجود قضاوت و پیش داوری های یک طرفه و غیر منصفانه در بطن و زندگی روزمره ی ايرانيان" تاکيد کرد. فيلم رو در ابتدا تقديم کرد به خانواده اش که ساکن لس آنجلس هستند و سالها بوده اونا رو نديده بوده و بعد به جامعه ی ايرانی ساکن لس آنجلس. صدای فرياد شور و شوق دو خانوم و يک آقا از پشت سر ما بلند شد و خانومی که به نظر می رسيد خواهر مازيار باشه با صدای بلند فرياد زد: آی لاو يو:)

فيلم تموم شد.​قرا شد رای بديم. با وجود موضوع تازه، حساس و شجاعت کارگردان در انتخاب اين موضوع، فيلم نقص هايی هم داشت که از جذابيتش کم می کرد. بازی ای که از بازيگران گرفته بود، خوب بود ولی به هر حال به نظر من بی نقص نبود. در مجموع فيلم به دلم نشسته بود و حس خوبی از ديدنش داشتم ولی انتقادهام سر جاشون بودند. گزينه ها ، ضعیف، متوسط، خوب، خيلی خوب و عالي بودند. من فقط يه خودکار دنبالم بود که دادم به بيژن و اون گزينه ی "خيلی خوب" رو انتخاب کرد. منم به "خيلی خوب" رای دادم. در حال بيرون رفتن از سالن بوديم که خودکار به دستم رسيد و داشتم دور گزينه ی "خيلی خوب" دايره می کشيدم که خانومی که به کارگردان آی لاو يو گفته بود، صدای اعتراضش از پشت سرم بلند شد:
- خانوم برای چی اين گزينه رو می زنيد؟ بزنيد عالی ديگه.
- فقط نگاهش کردم. از تعجب صدام در نميومد. باورم نمی شد به خودش اجازه بده و در کار کسی دخالت کنه. زود روم رو برگردوندم و به کارم ادامه دادم. اون هم ادامه داد:
- واقعا که ما ايرانی ها غريبه پرستيم. هوای هم ديگه رو نداريم. چی ازت کم می شه به "عالی" رای بدی؟
باز سکوت من. شوکه بودم.
- آره همين شماها هستيد ديگه. می ريد به فيلم های ديگه رای خوب می ديد و هوای هم وطنتون رو نداريد.
نوچ نوچ کرد و سرس رو تکون داد و اه و پيف کرد و از ما دور شد.

به بيژن نگاه کردم و گفتم. بيژن جون ببين فيلم راجع به چی بود؟ کارگردان داشت می گفت قضاوت و پيش داوری ديگه ، نه؟ گفت: آره عزيزم. هر دو خنديديم و گفتم: بايد بهش می گفتم خانوم شما مطمئنید فيلم رو تماشا می کردید؟ فاميلتون خودش رو کشته بود که همين رو بگه که وقتی کسی رو نمی شناسيد و اصلا با فکرش و اصولی که بهش معتقده آشنا نيستيد چطور به خودتون اجازه می ديد ، اين طوری راجع بهش قضاوت کنيد.

با مازيار گفتگوی کوتاهی کرديم که در کمال فروتنی پاسخگوی سوالاتمون و چند تا از انتقاداتمون بود. براش آرزوی موفقيت کرديم و رفتيم.​خانوم فاميل همچنان ناراحت و نگران منتظر گارگردان در گوشه ای از سالن ايستاده بود...

در همين رابطه ساز تنهايی مطلب جالبی نوشته که حتما بخونيد و اگر نظری داريد لطفا با ما هم در ميون بذاريد. کاش آقايون بيشتر در اين مورد می نوشتند.



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com