باورتون می شه دانشجوهای کالجی جوان من چشماشون مثل شاگردهای سابقم شيطون بود؟

چشم ها، شيطنت ها، لبخند ها و گاهی قهقهه ها، شوخی ها و التماس کردن هاشون که پی لی زززززز انگليسی حرف بزن :) اون معصوميت و خجالت کشيدن ها برای تلفظ حروف عجيب و غريب فرانسه جلوی همکلاسی هاشون، شرم و حيای دختر ها و گاهی پررويی پسرها، همه و همه برام آشنا بود. همه این ها رو اون دور دورها تجربه کرده بودم. تنها این بار زبان مشترک بین ما زبان فارسی نبود.

آنتونی که با فرانسه ی غلط غولوطش اول کلاس خودش رو آنتوان معرفی کرد و بعد که ازش پرسيدم اسمت که آنتونيه نه آنتوان، با اعتماد به نفس گفت: مادام اون اسم فرانسويمه؛) خوزه و پوست سیاهش و اون موهای ویزویزی و چشمان معصومش، کیمبرلی و دامن کوتاه سفیدش، کریستین با چشم های درشتش و موهای صافش و صبر و حوصله ای که به دفعات از خودش نشون می داد وقتی که به اشتباه کریستینا صداش می کردم، دانیل مهربون که مطمئنم یکی از شاگرد زرنگ های کلاسم خواهد بود و به هر بهانه ای در زمان استراحت و آخر کلاس ازم سوال می کرد، آدرین که بی نهایت شبیه بروس لی بود و مظلوم و خجالتی، کاترینا و مارینا که دو قلو بودند. در يک کلام، ديروز عشق کردم و فهميدم چقدر دلم برای کلاس درس تنگ شده بود...



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com