بازی یلدا 


خب خب شب يلدا هم گذشت و خوشمزه گذشت و پر از خوردن بود. نرگس جيگر طلا من رو هم دعوت به بازی کرده که من در يک اقدام انتحاری می خوام پرده از چند راز سربه مهر بردارم که تا حالا اين کار رو نکردم.

قسمت بی ناموسی:
۱- من اصلا عاشق اينم که وقتی تو خيابون با همسر راه می ريم و اون دستش رو دور شونه ی من می ذاره، دست مبارک راست من از دور کمر ايشون رد بشود و در جيب سمت راست پشت جا خوش کند. اصلا هم برام مهم نيست کسی به ما چپ چپ نگاه کنه. شما هم امتحان کنيد خيلی خوبه؛)

۲- چند ماه پيش​به دندونپزشکم که يک خانوم ماه ايرانيه، پررو پررو گفتم.... نه نمی گم خيلی بده :) ​خجالت کشيدم...

قسمت دراماتیک:

۳- شب عروسیمون از بس فشار های مهربانانه ی تنی چند از بستگان بر من زیاد بود و محبت فراوان کرده بودند ( بستگان درجه ی دو) من به مدت ۴۶ دقیقه و ۵۵ ثانیه در آغوش همسرم گوله گوله اشک ریختم و هق هق گریه کردم و بعد که حالم خوب شد راحت تا صبح​ خوابیدم.

قسمت با ناموسی:

۴- کلاس سوم دبيرستان تا وسط های چهارم دبيرستان نور الهی به من تابيده بود و من دو سال چادری شده بودم. دو سال تمام وای ی ی ی

۵- ۷ سالم بود که با خواهرم و دختر کارمند پدربزرگم که به ترتيب ۹ ساله و ۶ ساله بودند، هر سه عاشق مش رمضون کارگر پدربزرگم شده بوديم . يک دل و نه صد دل. مش​رمضون قدی به بلندی شير علی قصاب داشت و موهاش​ بور بود و يک سبيل خرمايی هم داشت. وای چه شود. آهان راستی اون موقع ۲۵ سالش بود. فکر کنم اين اولين عشق زندگی من بود که يه چند هفته بيشتر طول نکشيد.

۶- یه بار تو عمرم دزدی کردم و اونم دزدیدن یک مشت آلبالو خشکه از خونه ی همسایه ی روبروییمون که دخترش ​همکلاسیم بود در سن ۱۰ سالگی. انقدر این خانم هنرمند و ماه بود و از این کارهای خوشمزه می کرد که نگو. ولی به ما هیچ وقت تعارف نمی کرد.

از موناهیتای گل، نیلوفر تاجبخش خوشگلم، پوپکی خودم که بهش زنگ زدم ولی زنگ اصلا نخورد و می خواستم سورپریزش کنم، شراره های آتش عزیزم و انگشت نمای گل، خواهش​می کنم اونام این بازی رو هرچند باتاخیر ادامه بدند.



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com