وظيفه ی شرعی... 


دیروز در کتابخانه ی شهرمان نشسته بودم و غور در مطالعه ی پیچ و تاب های رمان رویای تبت و کتابت اندیشه ام درباره ی مضامین بلند این کتاب بودم که احساس کردم کوله پشته ام دارد می لرزد. شستمان خبر دار شد که همسر زنگی زده در باب پرسیدن احوالات ما و تشویق های بیکران سوسک دست و پا بلورین خود. در راستای اين که ما از روشن گذاشتن اين آفت الهی در مکان های عمومی و ديرينگ ديرينگ کردنش و حتا پیغام گوش دادن در این مکان های مقدس بيزار و مشمئزيم و از همين تريبون هم استفاده کرده و بيزاری خود را به گوش جهانيان می رسانيم، از ميز خود دل کنده، پناهنده شديم به Coffee Shop زيبای کتابخانه و ابتدا برای کوبيدن به دهان استبداد و استعمار و استثمار و... يک شرب داغ که در اصطلاح فرنگی می شود
café latté سفارش داديم. و زير يک بخاری هوايی و روی يک صندلی لمی داديم تا گوش جان بسپايم به پيغامی که يقين داشتيم از آن همسر است.

متن پيغام بدين شرح بود:
بسم الله قاسم جبارين! چه نشسته ای نازخاتون که دستگاه و ارگان جان برکف و ضد استعماری move on مرحمت نموده و برای ما قاصدی چارپا (همان ای-ميل) فرستاده که وعده ی ما امشب بر سر چهارراه Fair oaks برای سر دادان شعارهايی دشمن کوب! ای ملت جان برکف بپا خيزيد که "ددششمممنن" بيدار است و ما بيدارتر. اگر پلاکاردی هم برضد تصميمات پسرعموی کاتوليک اسمش رو نبر هم داريد بياوريد. بياييد تا با هم فرياد بزنيم : ای بوش برو پيش موش!

ما هم زنگی با اين مظهر غرب يعنی تلفن همراهمان به همسر زديم و گفتيم وظيفه ی ديني، شرعي، مدني، انساني، علمي، آهان مذهبی ما همانا حکم می کند که در اين کار خدا پسند شرکتی فعال داشته و اجر و قرب از آن خدای واحد کسب نمايیم. از آن جا که اصولا ما عادت کرده ايم که هميشه در صحنه باشيم، نشستنمان در کتابخانه و کسب علم به جای در صحنه بودن، ننگی است که با آب زمزم هم شسته نخواهد شد مگر ان که مايع ظرفشويی گلرنگ داشته باشيم.

رفتيم و به اين موج خروشان پيوستيم و فرياد بر آورديم:

-" امشب کدام مادر گريه خواهد کرد؟ "
-" Bush lied, terrorists multiplied"
- " ما می گيم جنگ نمی خوايم، وزير جنگ عوض می شه، ما می گيم جنگ نمی خوايم ، فرمانده هان عوض می شند، نه جنگ می خوايم و نه بوش! لعنت به هر دو تاشون" /
- " ديگه خجالت بکش انقدر سرباز نفرست عراق"
-" اگه راست می گی خودت و دخترات بريد بجنگيد ها ها "
- "Bush is sooooo over"
- " ما صلح می خوايم ياالله يا الله يا الله!" حبيبی يا نور العين يا صاحب خيالی حبيبی حبيبی حبيبی حبيبی...
- " War kills childeren and many other living things " اين شعار دخترکی بود ۶ ساله که با خط خودش نوشته بود و پيرامونش را نقاشی کرده بود و در جواب مادر خود که فرياد بر آورده بود: ما چی می خواهيم؟ جواب می داد : صلح. مادر دوباره با صدای گرفته از ته دل فرياد می کشيد: کی صلح رو می خواهيم و دخترک می گفت: حالا !


باری ما يک ساعت به وظيفه ی شرعی خود عمل کرديم و می دانيم که الآن چند دانگی در بهشت به نام ما سند خورده است. البته ما خواستیم پارتی بازی شود واز زمین های شمیران بهشت به ناممان شود، حال نمی دانیم مقبول افتاد یا نه؟ و اما دوربینی نبود تا این لحظات تاریخی را ثبت کنم بنابراین مجبورم که عکس های چندین ماه پیش را که در تهران جلس و به مناسبت راهپیمایی برای صلح و در مزمت حمله ی اسراییل به لبنان گرفته ام در اینجا بگذارم.​شیوه ی تظاهرات در این جا به این صورت است که پلاکاردی در دستان مبارک می گیری و در چهار طرف یک چهارراه پر ترافیک قرار می گیرید بعد فریاد می زنید و شعار می دهید و از ماشین ها استمداد می کنید که در حمایت از شما کمی بوغ یا بوق مرحمت نمایند و گاهی گذر کامیون ها با اون بوق های گوشخراششان بسیار فرح بخش و امیدوار کننده است.به کرات نيز با پلاکارد خود از اين سوی چهارراه به آن سوی چهارراه جولان می دهی و رانندگان را مجبور به خواندن نوشته ی روی آن می کنی. البته گاهی فحش هم می خوری که بلافاصله قلبت را به درد می آورد.


دیشب در طول یک ساعت ما(حدود ۱۲۰ نفر بوديم) مدام تشویق شدیم و بوق همراهی شنیدیم و آفرین به ما گفتند و حتا چند خانم و آقا ماشین های خود را پارک نموده و به ما ملحق شدند. آخر این شهر ما مرکز انسان های همیشه در صحنه و صلح طلب است. دیشب تلفات کم داشتیم.​ فقط سه بار و یک بار یک پسرک ۱۲-۱۳ ساله ی پرشه نشین به ما ملت در صحنه فحش مرحمت نمودند و یکی هم گفت: بروید گم شوید. ما خودمان به چشم دیدیم که ما آن جا ایستاده بودیم و ایشان بود که رفت گم شد ها ها ها


پي نوشت. روی عکس ها کليک مرحمت نماييد تا بهتر ببينيد.



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com