اميد جان هدیه ی لحظه ها ممنونم از تذکرت و خودم هم خودم را در اين نوشته نمی شناسم. به قول تو اثر همون "لحظه ی سرخ بی خودی" است. پنهان نمی کنم که عصبانی بودم و با عصبانيت نوشتم. شايد بايد ملايم تر می نوشتم کاری که تا حالا در برخورد با صاحبان اين گونه تفکر کردم. قبول دارم که در عين اين که خواستم پايبند به اصول اخلاقی باشم، ولی اين بار فراتر رفتم. متاسفم. تنها درسی که گرفتم اين است که آدميزاد همواره بايد در حآل خودسازی باشد و هيچ وقت کامل نمی شود. هر لحظه بايد مواظب باشی. مواظب همه ی اون اصولی که بهش پايبندی يا فکر می کنی که پايبندی... پی نوشت۱. اميدوارم دلبستگان به کوروش، نوشته ی پست قبلی را توهين به خودشان ندانند. طرف صحبتم آدم های متعصب بودند. همين! پی نوشت ۲. نوشته های شراره های آتش در بهار را از دست ندهيد.
|
Comments:
Post a Comment
|
تماس با مندوستانآرشيو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
February 2010
|