با یکی از دوستان نازنين روزهای گذشته ام حرف می زدم، اعتراض که نه ولی گله می کرد که "سياسی شدی نازخاتون!" گفتم من که نه سواد سياسی دارم و نه سياسی بودم ولی مگه می شه نسبت به بعضی مسائل بی تفاوت بود. اشتياق زيادی دارم که بدونم چه شد و گذشت بر جامعه ی ايران و چه می گذرد. این سال ها حالت آدم تشنه ای رو پيدا کردم که مدام به اين ور و آن ور سر می کشم که شايد جواب سوالات بی پايانم را پيدا کنم. دلم می خواهد بيشتر حالات و روحيات و تجربيات و خاطرات آدم ها رو بررسی کنم و اين همه به برکت اينترنت ممکن شده.
و اما چرای این مقدمه:

* علت گذاشتن مقاله ی "شاه آمد؟..." هم به دليل جذابت موضوع اين مقاله بود. پستی در اين وبلاگ نوشتم و از سر خشم و عصبانيت به وبلاگ نويسی توپيدم که دلم می خواد به خاطر لحن عصبانيم معذرت خواهی من رو قبول کنه البته اگر اين طرف ها پيداش می شه. هرچند هنوز بر سر موضعم هستم ولی به خاطر لحن اين پست هنوز معذبم. متاسفانه به خاطر همان اصولی هم که دارم يعنی مخالفت با هر گونه حذف و سانسور و کامنت بستن و کامنت پاک کردن، نمی تونم اين پست رو حذف کنم اگر نه اين کار رو می کردم. شايد بودنش بابت يادآوری در فروخوردن خشم چيز بدی نباشه. القصه که يکی از جذابيت های مقاله ی ذکر شده در بالا، برای من، کشف همين "شاه کوچک" در وجود خودم بود.

** من نه هوشنگ اسدی رو می شناسم، نه طرز فکر و ديدگاه و گذشته و زندگی اش را. زمان انقلاب هم ۵ سالم بيشتر نبود يعنی همان موقع که انقلاب ۵۷ بدون دخالت من و همسن و سال هام اتفاق افتاد و طبيعتا ما هيچ دخالتی در وقوع اين انقلاب نداشتيم ولی تا سالها ی سال بار اون رو به دوش کشيديم. بنابراین تکرار می کنم اگر مقاله ای را در اينجا گذاشتم تنها به دليل محتوا و موضوع اون بود که پسنديدم.

*** فرد ديگری مقاله ای در جواب اين مقاله ی هوشنگ اسدی نوشته که خواندمش. لحن تند، پر ازخشم، گاهی غيرمنطقی و بی نهايت افشاگر. ( مقاله نوشته ی ايرج مصداقی نامی است). خواستم فقط بگم من که آقای مصداقی رو هم متاسفانه نمی شناسم و سعی می کنم، مبنای تشخيص خوبی و بدی هر مقاله ای رو محتوا و نگرش و حرفی که مقاله حامل اون هست، بدونم. متاسفانه ایرج مصداقی آنقدر تند و گزنده افشا گری کرده که به جای تاثیر گذاری قسمت هایی که می تواند حقیقت هم داشته باشد، مقاله رو برای منی که بدون شناخت از نویسنده ی مقاله، اون رو مطالعه کردم، تا حد شعارزدگی و تهمت و افترا زدن پایین آورده.

**** بهتر نیست به جای پیش کشیدن کتاب منتشر شده توسط نوشابه ی امیری ( که فقط صدای ایشون رو می شناسم که با کارتون های مختلف و پسر شجاع اگر اشتباه نکنم، مهمان خانه های ما می شد) و ایراد گرفتن به این موضوع ، به نقد خود اسدی بپردازیم؟ اگر از اسدی ایرادی می گیرید، چرا پای همسر ایشون و کتابش به میان میاد ، من موندم؟ کی و چه وقت یاد می گیریم که نگاه نقادانه ی خودمون رو متوجه محتوا و کلام مقاله کنیم و نه متوجه نویسنده ی اون. اگر ایرادی به اسدی است، نامه ای، مقاله ای مستقیم بنویسیم و بگیم آقای محترم شما این بودی و آن بودی و ما می خوایم خفه ات کنیم:)

*****شخصا ترجیح می دم نگاه خوشبینانه ای به مسائل داشته باشم هر چند متهم به ساده لوحی بشم. اگر کسی خلافی مرتکب شده، دلم می خواد بهش فرصت جبران این خلاف رو بدم. این شیوه ی "پته روی آب ریختن" و "دل خنک شدن" شیوه ی کهنه ایست که اقلا از روشنفکران و تحصیل کردگان انتظار می رود که به کار نبرند.

****** باز هم تکرار می کنم اگر می خواهیم حقایق برملا شود، شیوه ی نقد خودمون رو باید اصلاح کنیم. به کس و کار شخص مورد انتقاد کاری نداشته باشیم. سر و کار انتقاد ما اگر با شخص است که هیچ، نقدش کنیم. ولی اگر با مقاله است پس مسائل شخصی را قاطی نکنیم. هرچند که در مقاله ی "شاه رفت؟ شاه آمد"، خود اسدی هم در قسمتی اشاراتی به کسانی کرده که این هم از نگاه من خواننده خالی از اشکال نیست.

روی صحبتم با سیاسیون با تجربه است. اگر می خواهید من نوعی خواننده ی نوشته هایتان شوم، لطفا شیوه ی نقد و بررسی خودتون رو به روز کنید.وظيفه ی همه ی شما انتقال تجربيات و داستان ها و سرگذشت خودتون به نسلی ست که ندانست چه شد که اين چنين شد. خواهشا با اين شيوه های تند و انقلابی ما رو از خودتون دور نکنيد. سال ۵۷ و اون بحث های تند و داغ و افشاگری و به کار بردن کلمات بس سنگين با بار معنايی سنگين تر مانند "خائن" ،"مزدور" و "جاسوس "و غيره سال هاست که سپری شده. امروز پنج شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵ است...



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com