مامانم يک پسرعمويی دارند که از اون بد اصفهانیهاست (به معنای مثبت البته و لقب بد اصفهانی داشتن يعنی دارای لهجه ای به غلظت مربا بودن، زرنگ بودن، بامزه و سرو زبان داشتن و يک سری چيزهای ديگر است). اين بچه الآن بايد ۲۴ سالی داشته باشه. چند سال پیش يک بار با خواهرش که اون هم خيلی باهاش صميمی هستم، پا شده بودند اومده بودند تهرانگردی. قرار گذاشتيم با هم بريم دربند. يک عصر تعطيلی بود در "ايام الهی و مبارک دههی فجر". اين آقا هم که هرجا می رفتيم لهجهش رو غليظ تر می کرد و کلی هواخواه پيدا کرده بود. هرچند زياد دربين فاميل محبوب نيست ولی من که خيلی دوستش دارم. القصه راهی دربند شديم. يک تاکسی دربست گرفتيم و رفتيم. این جناب " پِسِر عامو" و اخوی من رفتند جلو نشستند و من و همشیره ی این آقا و یکی دیگه که یادم نمیاد کی بود، عقب نشستیم. مدام هم با هم "اختلاط" میکردیم و رانندهی تاکسی هم شیفتهی لهجهی پسرعاموی ما شده بود که بغل دستش نشسته بود. يادم مياد نزديک های ميدون تجريش بوديم که يک دفعه روش رو کرد طرف ما و سرآسيمه به خواهرش گفت: آجی آجی یالین این عِینِکِ آفتابیه منو بدين (تو فاميل ما به بچهی نوزاد هم خانم و آقا میگند و خيلی به هم احترام میگذارند:) "دختِر عامو" گفت: عِینِکِتُ می خی چيکا کونی؟ دم شبيه؟ " پِسِر عامو" هم که انگار خيلی جدی بود باز آشفته تر گفت: آجی دِ یالين* ديگه! مگه نيمیگم عِینِکِمو بدين؟ حالا ما حيران بوديم که جدا تو اين تنگ غروبی اين عينک آفتابيش رو می خواد چی کار بکنه؟ راننده هم مونده بود. و درنظر بگيريد همه ی اين ها در کمتر از يکی دو دقيقه بين اين "خار و برادر" رد و بدل شد. "دختِر عامو" در کيفش رو که بی شباهت به کيف مریپاپينز نبود باز کرد و هول هولکی دنبال عينک می گشت. " پِسِر عامو" هم يهو کلی بازی در آورد و شروع کرد به گفتن: آی آجی چشمام! آی آجی يالين! "دختِر عامو": اوی چِِدس؟ بيا بسون! ايناهانيش! " پِسِر عامو" بعد از اين کولیبازی عينک رو قاپيد و زد به چشماش. یه "آخیش" هم گفت و بعد با يه لبخند مخصوص شيطنتآميزی رو کرد به ما و البته راننده و گفت: - مگه نمی بينين اون جا روی اون پارچه هه چی چی نوشتس؟ سواد ندارين؟ اون جا نوشتس که امام ما فرمودن که انقلاب ما انفجار نور بودس. اگه اين عِینِکُ نيمی دادينا، چشاما تا حالا از نورش پُکيده بود** "دختِر عامو" هم تنها کسی بود که گفت: اَی يخ کوني، بی مِزه! ما هم که به جای انفجار نور از خنده پُکيديم... *يالين: زود باشيد! عجله کنيد! **پکيدن: همان ترکيدن است:) ***آخ يادم رفت اين رو بذارم: ماده ی ۷ همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بی هيچ تبعيضی از حمايت يکسان قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعيضی که ناقض اعلاميه ی حاضر باشد ، و بر ضد هر تحريکی که برای چنين تبعيضی به عمل آيد ، از حمايت يکسان قانون بهره مند گردند. ماده ی ۸ در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کنند ـ حقوقی که قانون اساسی يا قوانين ديگر برای او به رسميت شناخته است ـ هر شخصی حق مراجعه ی مؤثر به دادگاه های ملی صالح را دارد. ماده ی ۹ هيچ کس را نبايد خودسرانه توقيف ، حبس يا تبعيد کرد.
|
Comments:
Post a Comment
|
تماس با مندوستانآرشيو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
February 2010
|