قرا نبود با ديدن عکس​هايش شوکه بشوم. قرار نبود او را نشناسم. از قبل می​دانستم. احترام گذاشتن به تصمیم او را بارها در خلوت تمرین کرده بودم. بارها پای تلفن جلوی دهانم را گرفته بودم. اما امروز وقتی ای-میلم را باز کردم، دروغ چرا؟ نشناختمش. در آن شلوار گشاد و پيراهن آستين بلند مردانه و آن روسری نخی که گاهی طره​ای از موهايش فرصتی يافته بودند که نفس بکشند. باورم نمی​شد همانی باشد که بار آخر در ايران ديدم. دو سال اول بدون حجاب و بعد ناگاه زمزمه​های همسر مهربان که ۳۰​سال است ساکن ينگه دنياست شروع می​شود. "همسر روياهای من زنی​ست که حجابش را حفظ می​کند"! اگر با ديدن عکس​هايش يک جاييم سوخت فقط به اين دليل بود که همسر مهربان به خانم آمريکايی خود در طول آن​همه سال زندگی مشترک از رويای ديرينش چيزی نگفته بود. تفاوت من و تو نوعی با آن زن آمريکايی ...



*من عاشق اين عکس هستم مخصوصا اون سر کوچولوی خوشگلی که از ميان سياهی سرک می​کشد. عکس در ابتدای خيابان سپه و از داخل يک تاکسی گرفته شده.



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com