"پس مبادا با بی​حجابی ناموسمان، در تولد اولاد ديگران سهيم باشيم " 


اخبار داغ اين​روزها و روش​های خنده​دار مسئولين مبارزه با بدحجابی همه​جای دنيا پخش شده. دوست نازنینی از پاکستان خبر را در مطبوعات کشورش خوانده بود و ای-ميلی فرستاده بود که در ايران شما و از همه مهم​تر در ذهن بيمار طراحان مبارزه با بدحجابی در ايران چه می گذرد؟ نوشته بود که می​خواهد مقاله​ای بنويسد در رد اين روش ها که مبادا خدای نکرده اسلاميست​های افراطی پاکستان از اين روش​ها الگوبرداری کنند و با این کارمی​خواهد هشداری بدهد تا به قول خودش دمبشان چيده شود. حالا بيا و مدام اين طرف و آن طرف توضيح بده که چنين است و چنان است و مردم ايران از اين اتفاق خشنود نيستند. اصلا مگر عموم مردم ایران و خواسته​هایشان اهمیتی برای گردانندگان دارند؟
در رابطه با پرسش اخیر، یاد کامنت آقای وبلاگ​نويسی افتادم که در جواب وبلاگ​نويس محترمی نوشته بود: "... چه کسی گفته ما عاشق چشم و ابرو و غمزه شمایم؟ ما پشیزی برای مخالفین نظام و عناصر خودفروخته ارزش قایل نیستیم. خودفروشان اسیر در شهوت و نفاق خود در زباله پرسه میزنند و اگر هنوز نفسکی میکشند؛ فرصتی برای بازگشتشان به معنویت و اسلام است . ما را با شما چه کار است؟ بترسید از آن روز که سپاه مهدی بر شما بتازد و نسلتان را از کره زمین پاک کند. شما لازم نیست از مدیریت نظام و برنامه هایش ایراد بگیری! بقول شما مدیریت ما که ضعیف است، مدافعین نظام هم که در اقلیت، ملت هم که مخالف ماست؛ خوب بروید شادمانی کنید! ضعف نظام که برای شما باید خوشحال کننده باشد! از دوست شما هم پرسیدم پس دیگر چرا همچون مرغ میترسید و جیک تان در نمی آید؟!
ما هم این دنیا را داریم هم آن دنیا را شما چه دارید؟ هم اعتبار در ایران اسلامی داریم هم ارج و مقام در خارج از مرزهای ایران شما چه دارید؟ بدبخت نه روادید اروپا را به شما می دهند نه ویزای آمریکا ونه سمتی در خور در ایران!..." و جالب اينجاست که تا جايی که من اطلاع دارم دوست محترم ما خودش از دلسوختگان اين نظام است... اما نکته ی قابل توجه اين است که هرکس انتقادی می​کند، از سر دلسوزی چيزی می​گويد، هشداری می​دهد، تذکری دوستانه می​دهد، مخالف نظام قلمداد می​شود و مارک خنده​دار "اقدام علیه امنیت ملی" با چسب اهو به او می​چسبانند.

در ايران ما هميشه زنان ابزاری بوده​اند در دست گردانندگان.​چه در زمان رضاشاه که يک باره چادر از سر زن​ها کشيدند که مدرنيت و تجدد خام و جوان و تازه از راه رسيده​ی ايران و ايرانيان را نمايش دهند و اين نمی​شد جز به وسيله​ی ابزاری به اسم "زن". چه در بعد انقلاب که يک​باره هوای اسلام و صادر کردن آن به ممالک ديگر چنان شوری برپا کرد که با نامردی و موزماري از مدارس و ادارات حجاب اجباری شروع شد. حال آنکه در وعده​های داده شده در نوفل شاتو و در برابر فرانسويان "آزاديخواه" خبری از این تصمیمات نبود. هرچه بود نجات ایران و ایرانی از ظلم ستم​شاهی بود و مصیبت​های وارده به پیکر ایران عزیز و بزرگ​نمایی آن​ها (رجوع کنید به مقاله​ی اخیر آقای زیدآبادی در روز آن​لاین). کاست​ها و مدارک آن​روزها موجود است. ما که بچه بوديم اما بعدها که نوار سخنرانی​ها را می​شنيديم با آنچه که در مدارس و با آن کتاب قطور تاريخ که هر سال قسمت​هايي از آن، بدون هيچ شرمی سانسور می شد و قسمت​هايی فی​البداهه و من​درآوری به آن اضافه می​شد, متفاوت بود. از آن جمله بود، بست نشستن دو آيت​الله در سفارت بریتانیای کبیر در زمان مشروطيت که به يک باره و به طرز معجزه​آسایی آن فصل از کتاب سال بعد سانسور شد.

اما برگردیم به مسئله​ی شیرین زنان. این "شیاطین رجیم" که کاری ندارند جز گمراه کردن مردان دلیر و آزاده. گاهی جادوگرند و گاهی عشوه​گر. گاهی خبیثند و نماینده​ی شیطان بر روی زمین. فتنه​ها برپا می​کنند و آتش​ها می​سوزانند این اناث لطیف، محیل، دست شیطان از پست بسته. اما چنان که ضرورت ایجاب کند، می​شود زنی در صحنه و جان​برکف و شریف و اثرگذار. مگر نبودند زنانی بی​حجاب که راهپیمایی​ها کردند دوش به دوش مردان؟ مگر انقلاب اسلامی تنها مردانه بود؟ آن​جا که احتیاج به خیل عظیم مردمان بود، چه فرقی می​کرد که چادر بر سر داشته باشی و پوشیده باشی یا نه؟ مهم هدف بود و آن هم سرنگونی طاغوت. حرفی نبود بر سر محجبه یا سر باز بودن. همه با هم. اما کار که به سرانجام رسید، عذرشان را خواستیم و شعار سر دادیم که برای زن مسلمان، هیچ وظیفه​ای مهم​تر از شوهرداری و زاييدن بچه و تربيت فرزندان صالح در دنيا يافت نمی​شود. اين اوضاع ديری نپاييد و جنگ شروع شد. باز نياز بود به اين زنان نازنين که پشت جبهه​ها را تقويت کنند. يادم می​آيد ما دختربچه​ها آنقدر در حياط مسجد محل به همراه ديگر زنان چه مذهبی و چه غير مذهبي، برای جبهه​ها لپه پاک کردیم که نوک انگشتانمان تاول زد. سال​ها گذشت. اکنون که زنان ما در پی احقاق حقوقی هستند که از آنها دریغ شده و کاری نمی​کنند جز آشنا کردن زنان کوچه و بازار و اتوبوس و تاکسی و خیابان و در و همسایه، با حقوقی نداشته​اشان، با بی​شرمی متهمشان می​کنیم به "براندازان نرم"! آقایان یک کلام بگویید، " نگویید، نشنوید، نخوانید، ننویسید، نفهمید و ندانید!" و راحتمان کنید! خجالت نکشيد و بگوييد نسوان محترمه تشريف ببريد در اندرونی​ها. ابزارها جایشان در پستو و اندرونی​ست. ابزاران محترم بروید که کاری بس مهم​تر در انتظارتان است...


اما در مورد بدحجابان. اين آرايش​های گاهی غير متعارف و مدل​های جور وا جور و به قول برخی "لباس​های عجق وجق" جز دست​پخت تحميل و فشار و زور خودتان است؟ باوعده​ی پرداختن به مشکلات مردم آمديد و جز اضافه کردن بار بيش تر چه کرديد؟ يعنی راه​حل تمام معضلات جامعه از سوراخ بدحجابی می​گذرد؟ حتا آنقدر انتقادات را برنمی​تابید و آنقدر روراست نیستید که باز انگشت اتهام به سوی خبرنگارها و روزنامه​ها نشانه می​روید که فرمانده ی محترم نیروی انتظامی می گوید که "مبارزه با بدحجابي ساخت خبرنگاران است" . کاش با مردم روراست بوديد. مردم ايران به راستی شريفند...



سخن به درازا کشيد. قصدم گذاشتن نمونه ی نامه​ای بود که "فقط گلها بخوانند". این نامه را امروز دوستی از ايران برايم فرستاده بود. نمونه​ی از نگاه ابزاری به زن که خود اختیاری ندارد و مردش و پاسدار و چوپان ناموسش همه​کاره و سرپرست اوست. ظاهرا این نامه، ابتکاری فرهنگیست برای مبارزه با بدحجابی که در اصفهان توسط اداره​ی کل امور اوقاف و خيريه استان اصفهان و امربه معروف حوزه​ی مقاومت بسيج ۳ امام حسين و ۱ فاطمه​الزهرا انجام شده. خود بخوانيد و انديشه کنيد:

"بسم​الرب زهرا
ای عزيز که خداوند تو را به سرپرستی خانواده​ات برگزيد، غيرت و مردانگی را پيشه​ی خود ساز تا به گروه مردان راه​يابی و نيک بدان که پوشيدگی زنان، تبلور غيرت مردان آن​هاست. پس با مردانگي، پاسدار حجاب ناموس خويش باش، آن​گونه که غيرت تو را احساس کنند.
امام صادق(ع) فرمود: خداوند غيور است و مردان غيور را دوست دارد.
ای عزيز، بدان نمايش جاذبه​های جنسی بدن زن، تاثير در جسم و جان و هورمون مردان بيگانه را به همراه دارد. پس مبادا با بی​حجابی ناموسمان، در تولد اولاد ديگران سهيم باشيم که شيطان نيز سهام​دار انها خواهد شد و پوشيدگی زن، پادزهر اين مشارکت است.
ای عزيز، ويژگی​های جسمی زن از اسرار و حجاب، حافظ اسرار زيبايی​های زن است، پس نبايد اسرار را بر نامحرمان افشا کنيم که بر خود خيانت روا داشته​ايم، و خداوند خيانت​پيشگان را دوست ندارد."

پايان...



Comments: Post a Comment






تماس با من

دوستان



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com