امتحان میكنیم امتحان میكنیم امتحان میكنیم...
|
در رادیو kpfk شنیدم که امروز پنج شنبه ساعت ۳ بعداظهر به وقت کالیفرنیا برنامهای یک ساعته راجع به کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۱۳۶۷ به زبان انگلیسی پخش میشود و هفتهی آینده قسمت دوم آن پخش خواهد شد. به نظرم دانستن آنچه گذشت شدیدا "حق مسلم ماست". همهی ما که به خاطر سانسور شدید خبری و یا شاید ترس بزرگترانمان از حکایت واقعه، گوشهای از تاریخ سرزمینمان را نادیده گرفتیم. اصرارم به شنیدن و دانستن این واقعه تنها و تنها به این خاطر است که نگذاریم چنین حوادثی تکرار شود. لطفا بدون تعصب و پیشداوری تنها یک ساعت از وقتمان را به این مهم اختصاص دهیم. این هم سایت kpfk، رادیو "انتفاضه" که میتوانید بعدا برنامه را پیگیری کنید. با امید دوستی، محبت، صلح و تساهل و تسامح و احترام به عقاید یکدیگر... بازمجبور شدم از نازخاتون قبلی برای پخش خبر استفاده کنم. پوزش فراوان! Radio Intfiada Voices from Kolkata to Casablanca Voices of Struggle; Voices of Change [Intifada = Shaking off - oppression/struggle] Thursday 5/17/2007, 3pm Iran: The 1988 Massacres of Political Prisoners; How and Why? In 1988 the Iranian government summarily and extrajudicially executed thousands of political prisoners held in Iranian jails. The government has never acknowledged these executions, or provided any information as to how many prisoners were killed. The majority of those executed were serving prison sentences for their political activities afer unfair trials in revolutionary courts. Special Guests: Azizeh Shahmoradi is an Iranian political and Human Right activist in Diaspora. In 1984, she ws arrested along with her husband and their 18-month-old son by Islamic Security forces at their home. In 1988 she was condemned to death by whipping for being an atheist. Azizeh was ultimately released in 1989. Jafar Yaghoobi was born in the city of Tabriz, Iran in 1950. He traveled to US in 1973 to attend graduate school at the University of Calornia in Davis. He returned to Iran in 1979. He joined Organization of People's Fedaee after returning to Iran. In 1984, he was arrested along with 100's of other activists across Iran. He survived that mass killing and was freed into house arrest in Tehran in 1989. Iraj Mesdaghi was arrested in 1981 in relation to Iranian Mujahedin. In 1982 he was sentenced to 10 years in prison. He was finally released in 1991 and in 1994 illegally left Iran with his wife and 25-day-old son. Last year he published a 300-page collection of poems about the 1988 prison killing. Mehdi Aslani, an Iranian activist, was a member of Organization of Iranian Fedee when he was arrested during the second half of 1984. Mehdi spent close to 5 years in confinement. He was released in 1989 and left Iran in 1997. He currently lives in exile in Germany. Pante Bahrami was an activist in Iran when she was arresetd in 1981. She was held as a political prisoner for four years and released from prison in 1986. She has since obtained her PhD in Journalism from the University of Dortmund and has done extensive research in comparison of the identity of women in Iran before and after the Islamic Revolution. ***Tune in at the same time next week to listen to the next installment of this program. We willl be addressing the reponse of the International Human Rights community, remembering some of the fallen, and discuss the families of the deceased and those of the survivors.*** This program was produced and hosted by members of the SWANA (South Asia, West Asia and North Africa) Collective of KPFK. We wish to extend our gratitude to all the persons whose cooperation made this proram possible, namely Parvin Moussavi, who helped in production, Lucy Der-Tavitian, the narrator, and to others who dedicated countless hours of research and hard work to make this progarm a reality. This program was edited and engineered by Meliza Figueroa.
"مسابقهی عکاسی/ Paris-Match/ بزکشی در افغانستان" در وبلاگ جدیدم.دوستان اگر مايل بوديد، آدرس جديد وبلاگم را جايگزين آدرس قبلی کنيد. با سپاس
"دل من آوارهست که سر ماندن يک جايش نيست می رود گاه به اوج میزند سر به فلک در به در کوچه به کوچه ز فضا میگذرد..." خداحافظ
اين ويدئو همين الآن به دستم رسيد. وحشتناکه. حملهی يک شير به مربیاش در يک باغوحش در تهران. اورژانسی که حتما تو ترافيک گير کرده و ۴۵ دقيقه دير میرسد و پليسی که حتما مشغول تذکر به بدحجابان بوده و توی این ۴۵ دقیقه نيست که کاری بکند. باتونهای شوکدهنده که اصلا برای کارهای مهمتری قراره استفاده بشوند و اصلا ضرورتی ندارد که توی یک باغوحش پیدا بشوند. امکانات کم. پايان غمانگيز برای سلطان جنگل! انشاالله همه چيز به حول و قوهی الهی درست میشود. "الحمدالله چيزی نشده"!!! "خواهران بيرون"!!!
اخبار داغ اينروزها و روشهای خندهدار مسئولين مبارزه با بدحجابی همهجای دنيا پخش شده. دوست نازنینی از پاکستان خبر را در مطبوعات کشورش خوانده بود و ای-ميلی فرستاده بود که در ايران شما و از همه مهمتر در ذهن بيمار طراحان مبارزه با بدحجابی در ايران چه می گذرد؟ نوشته بود که میخواهد مقالهای بنويسد در رد اين روش ها که مبادا خدای نکرده اسلاميستهای افراطی پاکستان از اين روشها الگوبرداری کنند و با این کارمیخواهد هشداری بدهد تا به قول خودش دمبشان چيده شود. حالا بيا و مدام اين طرف و آن طرف توضيح بده که چنين است و چنان است و مردم ايران از اين اتفاق خشنود نيستند. اصلا مگر عموم مردم ایران و خواستههایشان اهمیتی برای گردانندگان دارند؟ در رابطه با پرسش اخیر، یاد کامنت آقای وبلاگنويسی افتادم که در جواب وبلاگنويس محترمی نوشته بود: "... چه کسی گفته ما عاشق چشم و ابرو و غمزه شمایم؟ ما پشیزی برای مخالفین نظام و عناصر خودفروخته ارزش قایل نیستیم. خودفروشان اسیر در شهوت و نفاق خود در زباله پرسه میزنند و اگر هنوز نفسکی میکشند؛ فرصتی برای بازگشتشان به معنویت و اسلام است . ما را با شما چه کار است؟ بترسید از آن روز که سپاه مهدی بر شما بتازد و نسلتان را از کره زمین پاک کند. شما لازم نیست از مدیریت نظام و برنامه هایش ایراد بگیری! بقول شما مدیریت ما که ضعیف است، مدافعین نظام هم که در اقلیت، ملت هم که مخالف ماست؛ خوب بروید شادمانی کنید! ضعف نظام که برای شما باید خوشحال کننده باشد! از دوست شما هم پرسیدم پس دیگر چرا همچون مرغ میترسید و جیک تان در نمی آید؟! ما هم این دنیا را داریم هم آن دنیا را شما چه دارید؟ هم اعتبار در ایران اسلامی داریم هم ارج و مقام در خارج از مرزهای ایران شما چه دارید؟ بدبخت نه روادید اروپا را به شما می دهند نه ویزای آمریکا ونه سمتی در خور در ایران!..." و جالب اينجاست که تا جايی که من اطلاع دارم دوست محترم ما خودش از دلسوختگان اين نظام است... اما نکته ی قابل توجه اين است که هرکس انتقادی میکند، از سر دلسوزی چيزی میگويد، هشداری میدهد، تذکری دوستانه میدهد، مخالف نظام قلمداد میشود و مارک خندهدار "اقدام علیه امنیت ملی" با چسب اهو به او میچسبانند. در ايران ما هميشه زنان ابزاری بودهاند در دست گردانندگان.چه در زمان رضاشاه که يک باره چادر از سر زنها کشيدند که مدرنيت و تجدد خام و جوان و تازه از راه رسيدهی ايران و ايرانيان را نمايش دهند و اين نمیشد جز به وسيلهی ابزاری به اسم "زن". چه در بعد انقلاب که يکباره هوای اسلام و صادر کردن آن به ممالک ديگر چنان شوری برپا کرد که با نامردی و موزماري از مدارس و ادارات حجاب اجباری شروع شد. حال آنکه در وعدههای داده شده در نوفل شاتو و در برابر فرانسويان "آزاديخواه" خبری از این تصمیمات نبود. هرچه بود نجات ایران و ایرانی از ظلم ستمشاهی بود و مصیبتهای وارده به پیکر ایران عزیز و بزرگنمایی آنها (رجوع کنید به مقالهی اخیر آقای زیدآبادی در روز آنلاین). کاستها و مدارک آنروزها موجود است. ما که بچه بوديم اما بعدها که نوار سخنرانیها را میشنيديم با آنچه که در مدارس و با آن کتاب قطور تاريخ که هر سال قسمتهايي از آن، بدون هيچ شرمی سانسور می شد و قسمتهايی فیالبداهه و مندرآوری به آن اضافه میشد, متفاوت بود. از آن جمله بود، بست نشستن دو آيتالله در سفارت بریتانیای کبیر در زمان مشروطيت که به يک باره و به طرز معجزهآسایی آن فصل از کتاب سال بعد سانسور شد. اما برگردیم به مسئلهی شیرین زنان. این "شیاطین رجیم" که کاری ندارند جز گمراه کردن مردان دلیر و آزاده. گاهی جادوگرند و گاهی عشوهگر. گاهی خبیثند و نمایندهی شیطان بر روی زمین. فتنهها برپا میکنند و آتشها میسوزانند این اناث لطیف، محیل، دست شیطان از پست بسته. اما چنان که ضرورت ایجاب کند، میشود زنی در صحنه و جانبرکف و شریف و اثرگذار. مگر نبودند زنانی بیحجاب که راهپیماییها کردند دوش به دوش مردان؟ مگر انقلاب اسلامی تنها مردانه بود؟ آنجا که احتیاج به خیل عظیم مردمان بود، چه فرقی میکرد که چادر بر سر داشته باشی و پوشیده باشی یا نه؟ مهم هدف بود و آن هم سرنگونی طاغوت. حرفی نبود بر سر محجبه یا سر باز بودن. همه با هم. اما کار که به سرانجام رسید، عذرشان را خواستیم و شعار سر دادیم که برای زن مسلمان، هیچ وظیفهای مهمتر از شوهرداری و زاييدن بچه و تربيت فرزندان صالح در دنيا يافت نمیشود. اين اوضاع ديری نپاييد و جنگ شروع شد. باز نياز بود به اين زنان نازنين که پشت جبههها را تقويت کنند. يادم میآيد ما دختربچهها آنقدر در حياط مسجد محل به همراه ديگر زنان چه مذهبی و چه غير مذهبي، برای جبههها لپه پاک کردیم که نوک انگشتانمان تاول زد. سالها گذشت. اکنون که زنان ما در پی احقاق حقوقی هستند که از آنها دریغ شده و کاری نمیکنند جز آشنا کردن زنان کوچه و بازار و اتوبوس و تاکسی و خیابان و در و همسایه، با حقوقی نداشتهاشان، با بیشرمی متهمشان میکنیم به "براندازان نرم"! آقایان یک کلام بگویید، " نگویید، نشنوید، نخوانید، ننویسید، نفهمید و ندانید!" و راحتمان کنید! خجالت نکشيد و بگوييد نسوان محترمه تشريف ببريد در اندرونیها. ابزارها جایشان در پستو و اندرونیست. ابزاران محترم بروید که کاری بس مهمتر در انتظارتان است... اما در مورد بدحجابان. اين آرايشهای گاهی غير متعارف و مدلهای جور وا جور و به قول برخی "لباسهای عجق وجق" جز دستپخت تحميل و فشار و زور خودتان است؟ باوعدهی پرداختن به مشکلات مردم آمديد و جز اضافه کردن بار بيش تر چه کرديد؟ يعنی راهحل تمام معضلات جامعه از سوراخ بدحجابی میگذرد؟ حتا آنقدر انتقادات را برنمیتابید و آنقدر روراست نیستید که باز انگشت اتهام به سوی خبرنگارها و روزنامهها نشانه میروید که فرمانده ی محترم نیروی انتظامی می گوید که "مبارزه با بدحجابي ساخت خبرنگاران است" . کاش با مردم روراست بوديد. مردم ايران به راستی شريفند... سخن به درازا کشيد. قصدم گذاشتن نمونه ی نامهای بود که "فقط گلها بخوانند". این نامه را امروز دوستی از ايران برايم فرستاده بود. نمونهی از نگاه ابزاری به زن که خود اختیاری ندارد و مردش و پاسدار و چوپان ناموسش همهکاره و سرپرست اوست. ظاهرا این نامه، ابتکاری فرهنگیست برای مبارزه با بدحجابی که در اصفهان توسط ادارهی کل امور اوقاف و خيريه استان اصفهان و امربه معروف حوزهی مقاومت بسيج ۳ امام حسين و ۱ فاطمهالزهرا انجام شده. خود بخوانيد و انديشه کنيد: "بسمالرب زهرا ای عزيز که خداوند تو را به سرپرستی خانوادهات برگزيد، غيرت و مردانگی را پيشهی خود ساز تا به گروه مردان راهيابی و نيک بدان که پوشيدگی زنان، تبلور غيرت مردان آنهاست. پس با مردانگي، پاسدار حجاب ناموس خويش باش، آنگونه که غيرت تو را احساس کنند. امام صادق(ع) فرمود: خداوند غيور است و مردان غيور را دوست دارد. ای عزيز، بدان نمايش جاذبههای جنسی بدن زن، تاثير در جسم و جان و هورمون مردان بيگانه را به همراه دارد. پس مبادا با بیحجابی ناموسمان، در تولد اولاد ديگران سهيم باشيم که شيطان نيز سهامدار انها خواهد شد و پوشيدگی زن، پادزهر اين مشارکت است. ای عزيز، ويژگیهای جسمی زن از اسرار و حجاب، حافظ اسرار زيبايیهای زن است، پس نبايد اسرار را بر نامحرمان افشا کنيم که بر خود خيانت روا داشتهايم، و خداوند خيانتپيشگان را دوست ندارد." پايان... |
تماس با مندوستانآرشيو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
February 2010
|