خب داشتم چی میگفتم؟ آهان اين که دلم خوشه آخر هفتهای رفته بودم تظاهرات ضد جنگ و روی لباسم يک گلسينه زده بودم که " صلح برای تمام بچههای روی زمين" و با جون و دل در جواب What do you want? فریاد میزدم :PEACE و در جواب when do you you want it تکرار میکردم: NOW. اين که دلم خوشه پشت ماشينم يک برچسب قشنگ زدم که يک صورت خندون و رنگی وسطشه و یک طرفش نوشته شده World و طرف ديگهاش Peace. بيشتر از همه دلم خوشه که تمام این هفته در راه رسیدن به محل کار و برگشتنم راديو خلقی KPFK گوش میدادم و گاهی زیرلب و گاهی بلند پشت فرمون، همراه گویندهی رادیو می خوندم:The people United will never be defeated (با ریتم سرود از جا کن/ برپا خيز...). امروز از راحله ای-ميل قشنگی داشتم با يه عالمه حرف حساب که باعث شد از خودم خجالت بکشم. چیزهایی که نوشته بود برام باعث شد بفهمم که با وجود اینکه مدام در خلوت خودم شعار قشنگ The people United will never be defeated رو تکرار میکنم ولی هنوز نفهمیدمش. درکش نکردم. مهمون داری و رسيدن سال نو و اولين هفتسين تو خونهمون رو بهونه کرده بودم اين روزها برای اينکه يادم بره شب عيدی خيلی از معلمهای معترض دربندند و دور از خانواده. با وجوديکه در فکر نوشتن پستی در اين مورد بودم ولی دست به کار نشدم. قصد داشتم عکس قشنگ یک گل رو از مجموعه عکسهام پيدا کنم و تقديم کنم به همهی معلمين. فکر کردم اينطوری فراموششون نمیکنيم. فکر کردم دوستانی که به وبلاگم سر میزنند با ديدن عکس گل يادشون میمونه که عزيزانی سفرهی هفتسينشون زمين لخته و سال تحويلشون در تنهايی و سردی چندشآور بند سپری ميشه. متاسفم به خاطر خودم که هيچ کاری نکردم و دريغ از يک اشارهی کوچک در این وبلاگ. مردمی که با هم متحد نباشند هميشه محکوم به شکستند. دنبال چراها نگرديم که پاسخش همين جاست. چراهای سرگشتگیمون. پيش خودمون. پيش من مدعی... من مدعی... در اين رابطه: تجمع خانواده های فرهنگيان بازداشت شده... تنها ٥ نفر از معلمان آزاد شدهاند. معلمان بازداشت شده شب عيد را مهمان زندان اوين هستند!
|
محبوبه عباسقلي زاده و شادي صدر آزاد شدند! چه خبری بهتر از اين؟ بهار با همهی زیباییهایش مبارکتون باشه دوستان نازنین نادیده و دیده! آنقدر خوشحالم که نمیدونم چی بنویسم.؟ یک صبح پر از بوی بهار و شنیدن و دیدن این خبر! من پر از شورم، پر از زندگی، پر از انرژی، پر از عشق! برای تک تک شما آرزوی شور، شادی، شعف، شیرینروزی، شیرینبختی، شادکامی، شلامتی :) و شعادت:) (و هر کلمهای که با شین به ذهنتون میرسه) دارم... برای دریا و دخترکان محبوبه و خانوادههای چشم انتظار و دوستان نگران این دو نازنین از صمیم قلبم شادم. تو این مدت نایی (همون جون و جیریق) برای به روز شدن نمانده بود که این نا هم رسید:) بهار مبارک! سال نو هم مبارک! عيدتون هم مبارک! به اميد صلح! با آرزوی برچيده شدن آتش جنگ، کينه، ناداني، تعصب، ستم، عدم رعايت حقوق برابر انسانها!
در گيرودار خبرهای ناخوشايند چند روز گذشته امين عزيز باعث شد از ته دل بخندم. اول این آهنگی که در مورد پست جمعه ۱۱ اسفند گذاشته و حالا هم خبر حملهی بلاگدونی. من فقط موندم که اين بلاگدونی عکسهای من رو از کجا پيدا کرده و در معرض ديد همگان گذاشته. شما جايی رو سراغ نداريد که بابت پخش عکسهای شخصی ازش شکايت کنم؟ قاضیالقضات وبلاگستان فارسی کجاست؟
ساکت و آرام مینشينم و چشمانم را میبندم. میخواهم حس کنم حال و هوای انفرادی را. صدای ساعت ديواری آرامشم را به هم میزند. به خيال کودکانهام میخندم: "روی کاناپه نشستهای و میخواهی انفرادی را حس کنی؟" بلند میشوم و میروم مینشينم روی زمين. به ديوار خنک تکيه میدهم و باز چشمانم را میبندم و پاهایم را در بغل میگیرم. به دوستان دربندم فکر میکنم و بيشتر به شهلا انتصاری که چند روزیست در انفرادی است و به شادی عزیز. صدایی از خود بیخودم میکند. چشم بسته، سرتاپا گوش میشوم. صدای پرندگان. نمیدانم اسمشان را ولی بس عاشقانه آواز میخوانند. اول یکی و بعد دیگری جواب نغمهی عاشقانه را عاشقانهتر میدهد. حالا یک بلبل است. مطمئنم صدای بلبل است این یکی. پرندگان با نوای دلنشینشان حال و هوای سلول انفرادی تقلبیام را از بين میبرند. انگار به عمد نمیخواهند حسش کنم. با خودم فکر میکنم آيا پرندهای هم آنجا از پس پنجرهی انفرادی که بايد خيلی کوچک و دست نيافتنی باشد، برای شهلا و شادی خواهد خواند... فردا ۸ مارس است. حتا پرندگان عاشق حياط خانهی ما هم اين را میدانند...
* اخبار تکان دهنده از زنان بازداشت شده **حال بعضي از زنان بازداشتي خوب نيست. *** گفتگويي کوتاه با پرستو دوکوهکي پس از آزادي **** فحش محبوبشان که خيلي مي گفتند اين بود: «پدرسگ هاي ضد انقلاب». ***** سه تن از زنان بازداشت شده به بند عمومی منتقل شدند. ****** نسرين صبح از بند عمومي به من زنگ زد... از وبلاگ ساز مخالف ******* قبل از اینکه زمستان تمام شود... ********دختران آفتاب ميهمان بند 209 زندان اوين ********* نسرین ستوده موفق به دیدار قاضی نشد. ********** پنج تن از بازداشت شدگان فردا آزاد می شوند و در آخر : کاش همهی آنها آزاد شوند... این دادخواست فرستاده می شود به: محمود هاشمي شاهرودي رييس قوه قضاييه غلامعلي حداد عادل رييس مجلس شوراي اسلامي موضوع دادخواست:فراخوان براي در خواست آزادي بي قيد وشرط مدافعان حقوق زنان که در تاريخ 13 اسفند 1385 دستگير شدند متن دادخواست: ما، امضا کنندگان زير، نگراني عميق خود را نسبت به آزار، پيگرد و بازداشت مدافعان حقوق زنان در ايران اعلام ميداريم. ما بويژه از دستگيري 38 تن از فعالان زنان در روز 13 اسفند 1385 در تهران در خلال يک تجمع مسالمت اميز در مقابل دادگاه انقلاب اسلامي نگران و هراسانيم. علاوه بر آن خبر به کار گيري خشونتهاي بي سبب و غير موجه توسط پليس امنيت ملي عليه تجمعکنندگان که منجر به وارد آمدن آسيبهاي جسماني به آنان شده، موجب نگراني جدي است. طبق ماده 27 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اعلام ميدارد که " تشکيل اجتماعات و راهپيماييها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است". اين زنان با تجمع مسالمت آميز خود در صدد اعلام همبستگي با 5 تن از اعضاي ديگر جنبش زنان بودند که براي حضور در يک تجمع آرام در خرداد 85 محاکمه ميشدند. ما خواستار امنيت، سلامت و آزادي بي قيد و شرط همه افراد دستگير شده، در تجمع مسالمت آميز در مقابل دادگاه انقلاب اسلامي در تاريخ 13 اسفند 1385در تهران ، از جمله افرادي که در ذيل اسمشان آورده شده ، هستيم. نوشين احمدي خراساني- پروين اردلان- ناهيد کشاورز- محبوبه حسين زاده- محبوبه عباسقلي زاده- نيلوفر گلکار- پرستو دوکوهکي- مريم ميرزا- مريم حسين خواه- ناهيد جعفري- مينو مرتاضي- فاطمه گوارايي- شهلا انتصاري- سوسن طهماسبي- آزاده فرقاني- ژيلا بني يعقوب- ناهيد انتصاري-آسيه اميني- شادي صدر- ساقي لقايي- ساغر لقايي- الناز انصاري- سارا ايمانيان- جلوه جواهري- زارا امجديان- زينب پيغمبرزاده - نسرين افضلي- مهناز محمدي- سميه فريد- فريده انتصاري- رضوان -مقدم- سارا لقماني صدای پای بهار شنیده میشد. يکی از روزهای قشنگ و آفتابی ماه مارس. همان روزهایی که آسمان آبی آبی است و خورشید پیش از پیش سخاوتمند میشود. روز دفاعيهی نگين بود. بعد از تمام شدن مراسم، نگين دعوتم کرد به يک صبحانهی لذيذ در طبقهی دوم Brioche dorée. از همان هايی که feuilleté au chocolat سفارش میدهی با يک Chocolat chaud دبش و ترسی از چاق شدن نداری. یعنی در تمام دنیا، شیرینی خوشمزهتر از feuilleté au chocolat وجود دارد؟ همانهايی که گاه و بیگاه دلتنگ مزهی نابشمیشوی. کنار پنجره و زير نور طلايی خورشيد خانم دستودلباز، روبروی هم نشستيم. اولین گازی که به feuilleté au chocolat عزيزم زدم، شيرينی و مزهی سحرانگيزش از خود بیخودم کرد. خوشحال بودم از ته دل. برای نگين و پاياننامهاش و در نهان، برای دل و روحم که در آغاز لمس تجربهای شيرين بودند. به چشمان سياه و پراز مهر نگين نگاه کردم. صورتش در آفتاب بود و چشمانش میخنديد. باید بهش میگفتم. به تنها کسی که به من اخم نخواهد کرد یا نگاه عاقل اندر سفیه تحویلم نخواهد داد و نخواهد گفت: " باز دوباره؟ تازه اون ماجرا تمام شده، میخوای از چاله به چاه بیافتی؟" مطمئنم مجبور نخواهم بود که برایش توضیح بدهم: " این با آن یکی فرق داره. اصلا با همه فرق داره. به فاصلهی زمین تا آسمون" و او هم با تمسخر نخواهد گفت: " هه! اون دفعه هم همین رو میگفتی"... يک جرعه از Chocolat chaud نوشيدم. به خودم دلداری دادم و به نگين گفتم: "فلانی رو يادت هست؟ میشناسيش که؟" گفت" آره میشناسمش". گفتم: " برادرش برام ای-ميل زده... يعنی همیشه برام فوروارد میفرستاد. شاید ۱۰ ماه. ولی يکی دو هفته میشه که از طریق ای-ميلهای شخصیتر با هم در تماسیم... بهم پيشنهاد کرده بيشتر با هم آشنا بشيم..." خنديد. مثل هميشه طبيعی و خونسرد. بعد گفت: "چرا که نه؟ چه اشکالی داره؟" با اين حرف هيجان درونم بيشتر شد. به منظرهی زیبایی که از طبقهی دوم جلوی دیدگانمان پهن بود، خیره شدم و به حرف آمدم. از حس خوبم نسبت به او. از تجربهی تلخی که حالا چقدر به دردبخور شده است. از محترم بودنش. افکار مترقیاش نسبت به انسانها، تعهدش. از مهربانیهايش و مهمتر از همه صداقتش و حدی که به خوبی میشناخت، گفتم. نگين گوش میکرد مثل هميشه و تشويقم میکرد و ميگفت: " خيلی خوبه. چرا که نه؟ همينجوری آدمها همديگر رو میشناسند." و چقدر خوشحال بودم که بهم نگفت: "مراقب خودت باش! حواست رو جمع کن! مثل دفعهی پيش گند نزنیها! آخه چطور اوندفعه نتونسته بودی بفهمی؟ آخه از چی طرف خو شت آومده بود؟ بدون فکر! آبرومون رو بردی!" ... آن روز آفتابی، با نگین که حرف میزدم یاد حرف دوست نازنینی افتادم که میگفت: "انسانها حق اشتباه کردن دارند." پای تلفن وقتی گریه میکردم بهم گفت:" عزیز دلم، تو حق داشتی اشتباه کنی! اگر تجربهاش نمیکردی که نمیفهمیدی درسته یا غلط!" به راستی ما انسانها هیچ کدام علامهی دهر و یگانه که نیستیم. زندگی تکتک ما انباشته از اشتباه است. دلم نمیخواهد هیچ وقت کسی را به خاطر کاراشتباهی که کرده سرزنش کنم. مهم این نیست که زمین بخوریم. مهم آن است که بعد از هربار زمین خوردن، دوباره روی پای خود بایستیم ولی اینبار با کولهباری از تجربه. هرسال از سوم تا هفتم ماه مارس، شيرينترين خاطرات ماه مارس ۲۰۰۳ باز بيش از پيش به سراغم میآيند. از لابلای خاطرات سرک میکشند. تکانی به خود میدهند و لذت غریبی را روانهی قلبم میکنند. شيرينیاشان با شیرینی Chocolat chaud وfeuilleté au chocolat برابری میکند... پینوشت ۱. عکس بالا منظرهی ميدانیست که Brioche dorée به آن مشرف است. عکس از René Peyré است. پینوشت ۲. Chocolat chaud همان کاکائوی داغ يا هاتچاکلت است. feuilleté au chocolat يک نوع نان است که لای آن شکلات و کرم است وا رويش برشته شده است. وای ی ی ی چقدر خوشمزه است...
|
تماس با مندوستانآرشيو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
February 2010
|